من همیشه مینوشتم. ولی خیلی پراکنده . ایده اینکه احساسات و فکرای پراکندمو یه جا بنوسم رو همیشه دوست داشتم. از خیلی بچگی. فقط مشکلش این بود که هیچوقت یه جا نبود ویا هیچوقت پشت سر هم نبود. چون همیشه از دفتر خوشم میومد، یه عالم دفتر داشتم اینور اونور و هروقت حس نوشتن بهم دست میداد هردفتری که دم دستم بود بر می داشتم مینوشتم. اینقدر این نوشته ها پراکنده بود که یه مدت در هر کشویی تو خونم یا محل کارمو باز میکردم، یه دفتر بود که چند صفحه اولش از این نوشته ها بود و بقیش خالی.
چیزایی که قابل خوندن برای همه هست و میخوام مثلا تو فیس بوک شر کنم رو تو لپ تاپ تایپ میکنم….ولی اعصاب خوردیامو و یا هرچیزی که داره اذیتم میکنه رو همیشه با قلم نوشتم. نوشته هایی که هیچوقت انگار بعدا نمیخونمشون و خیلی هم بعد از نوشتن سراغشون نمیرم.
یه مدته یه دفتر طوسی بغل تختم هست که اون تو مینویسم. خیلی متوجه نبودم که چند وقته. امروز صب که پاشدم و شروع کردم نوشتم دیدم صفحه خالی پیدا نمیکنم و دفتر داره پر میشه. اولین نوشته دفترم مال ۱۹ جون ۲۰۱۹ بود.یعنی تقریبا یه سال پیش.
برگه های این دفتر همه فکرای روزانه و بیشتر آشفته منن. همه درددلا و اعصاب خوردیا. همه گله مندیا. همه سرزنشها و اعترافات کوچیک و بزرگ.همه آرزوها. همه تلاشهای من که خودمو ببخشم. که بقیه رو ببخشم.
این دفتر خیلی بزرگی کرده و عزیزه. که همه اینارو توی خودش جاداده. که همه فکرای من یه جایی پیدا کردن که به زندگیشون ادامه بدن. که اجازه داده ذهنم خالی شه، جا داشته باشه، برای فکرای خوب. برای شکرگزاری. برای خاطرات خوبم. برای درک همین لحظه. بخاطر این دفتر طوسی، روزای من رنگی تره.