ویرگول
ورودثبت نام
شاهین غمگسار
شاهین غمگسارfalakhanedoran.blogfa.com
شاهین غمگسار
شاهین غمگسار
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

«اندوهی ناگفتنی» چاپ شد


مادرم نگاهی متحیر با چشمانی کاملاً باز داشت. ترس هرگز او را مغلوب نکرد، اما گاهی ترسی مبهم بر او مستولی می‌شد، آن هنگام می‌زد زیر خنده، شاید خجالت می‌کشید از اینکه بدنش گستاخانه و بدون اجازۀ او دارد این ترس را نشان می‌دهد. از دوران نوجوانی و حتی در جوانی جملاتی مانند «خجالت نمی‌کشی؟» یا «باید از خودت شرمنده باشی» همچون مناجات گوشش را پر کرده بودند. در این روستا با محیطی در چنبرۀ باورهای مذهب کاتولیک هر زنی که می‌خواست افسار سرنوشت خود را به دست بگیرد، گستاخ محسوب می‌شد و نگاه‌های تند نصیبش می‌شد تا شرمنده شود. اوایل این نگاه‌ها رنگ‌و‌بوی شوخی داشت، ولی بعد تبدیل به تهدید برای سرکوب ابتدایی‌ترین احساسات می‌شده است. حتی اگر صورت زنی «سرخ» می‌شد، حتماً باید از آن خجالت می‌کشید، چون پشت این سرخ شدن حتماً لذتی نهفته بوده. مادرم وقت‌هایی که غمگین بود به‌جای اینکه رنگ‌پریده شود سرخ می‌شد و به‌جای اینکه گریه کند، شرشر عرق می‌ریخت.

نویسنده: پیتر هاندکه
مترجم: شیرین محمدی
ویراستار: شاهین غمگسار
صفحات: 91
انتشار: 1404

#اندوهی_ناگفتنی
#پیتر_هاندکه
#شیرین_محمدی
#انتشارات_طرح_نو
پیتر هاندکهرمان
۶
۱
شاهین غمگسار
شاهین غمگسار
falakhanedoran.blogfa.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید