۱
رقصندهی شاعر
یا شاعر رقصنده؟
چه فرقی میکند؟
مهم شعریست که میرقصد و
رقصی که شعر میشود...
***
۲
حالا که لبریزم از شعر
حالا که سرشارم از رقص
کاش معجزه میکرد
در جهان
خواندنیترین شعرم
به نام صلح
و تماشاییترین رقصم
به نام آزادی
***
۳
جاریتر از آب
پاکتر از خاک
رهاتر از باد
و سرکشتر از آتش
رقص میشود
تمام من
***
۴
تو میرقصی
زندگی را به نام مرگ
و مرگ را به نام زندگی
تو را اینگونه شناختهام
شیوا*
خدای رقصندگی
*شیوا در اسطورههای باستانی هند خدای رقص محسوب میشود.
***
۵
خواب دیدم
که در خیابانهای شهر
رقصیدم
چنان آزادانه و سبکبال
که ناگهان
قفسها گشوده شدند و
پرندهها به آسمان پر کشیدند
***
۶
گفتی به شوق رهایی
سماعگونه برقص در بادها
و من
رقصیدم
رقصیدم و چرخیدم
چرخیدم و چرخیدم
در بادها
که چرخیدند و
چرخیدند و
گردباد شدند و
محو کردند
مرا از من
***
۷
تو میرقصی و
من تو را
نقاشی میکشم
شعر مینویسم
آهنگ میسازم
تندیس میتراشم
که وقت رقصیدن
حس تو شعر است و
پیچ و تاب تنت
خطوط نقاشی
هارمونیات
آهنگ زندگی
و زیباییات
تندیس جاودانگی
***
۸
ای زیبای غمگین
برقص
اندوهت را برقص
آنقدر برقص
تا اندوه
ذوب شود
در جاری اندامت
***
شبنم حکیم هاشمی