شبنم حکیم هاشمی
شبنم حکیم هاشمی
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

من زن رویاییِ هیچ‌یک از قصه‌ها نیستم...


من زن رویایی هیچ یک از قصه‌ها نیستم. من نه شاهزاده خانمی‌ام که در قصری بزرگ زندگی می‌کند، نه آن دختر زیبایم که در چشمه‌ی شیر تن می‌شوید، نه آن دختر فقیرم که شاهزاده‌ای سوار بر اسب بیاید و مرا با خود ببرد.
نه سیندرلایم که شاهزاده کفش بلوری به پایم کند، نه زیبای خفته‌ام که با بوسه‌ی شاهزاده از خواب بیدار شوم، و نه سفید برفی‌ام که آینه‌ای بر زیبایی من گواهی دهد و شاهزاده‌ای مرا از مرگ ناشی از سیبی زهر آلود برانگیزاند‌
من دلبری نیستم که طلسم دیو شدن شاهزاده را باطل کنم. دختر سرکش و آزاد رئیس قبیله‌ی سرخپوست‌ها نیستم تا مردی شهرنشین شیفته‌ام شود.
من موآنا دختر باهوش و ماجراجوی قبیله نیستم که قلب دزدیده شده‌ی مادر اقیانوس را به او برگردانم تا ماهی‌ها دوباره به آب‌ها برگردند و زندگی تمام ساحل‌نشینان دوباره برکت بگیرد.
من رایا نیستم که تکه‌های گوهر اژدها را پیدا کنم و به هم بچسبانم تا بر اثر نیروی آن سرزمین‌هایی از هم گسسته دوباره با هم متحد شوند.
من پری هیچ دریایی نیستم که شاهدخت افسانه‌های دریایی باشم و ملکه‌ی گل ها نیستم که در میان باغ‌های گل ببالم.
تکرار می‌کنم که من بانوی رویایی هیچ قصه‌ای نیستم، اما رویاهایی از جنس حقیقت در من زندگی می‌کنند که قصه می‌شوند؛ زیرا من زنی شاعرم که با شعرهایم قصه می‌سازم.
من زنی شاعرم که شعرهایم از پیوند اندیشه‌ها و احساساتم، از پیوند حادثه‌ها و خاطره‌هایم به قصه‌ای تبدیل می‌شود که رویاهای حقیقی مرا ماندگار خواهد کرد.

قصهاسب
شاعر و نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید