دیشب کل ایران لرزید. درست مثل ۳۱ خرداد ۶۹ و ۵ دی ۸۲.
دیشب و امروز خیلیها نگران حال و احوال هموطنان کرمانشاه و کردستانی بودند و هستند. هرچی روزها بگذره این نگرانی کمتر میشه و کم کم فقط جایی ازش تو دل مردم اون استانها باقی میمونه که تا ابد درد میکنه.
اما چرا تنها کاری که میتونیم بکنیم عرض تسلیته؟ چیکار کنیم که دوباره هموطنامون بتونن بلند بشن؟
از دیشب که خبر رو شنیدم یاد غزل حامد عسکری (که قلمش مستدام) در مورد زلزله بم افتادم. اونجایی که میگفت:
آسمان هست، غزل هست، كبوتر داریم
بايد این چادر ماتم زده را برداريم
تن ِ ترد ِ همهی چلچلهها در خاک و
پای هر گور، چهل نخل تناور داريم
مشتی از خاک تو را باد كه پاشيد به شهر
پشت هــر حنجره يک ايرج ديگر داريم
مثل ققنوس ز ما باز شرر خواهد خاست
بم همينطور نمیماند و بر خواهد خاست
بهرحال مردم کرمانشاه هم دیر یا زود دوباره به زندگی عادیشون برمیگردن. اما کاش که دیگه شاهد این اتفاقات نباشیم.
پ.ن: شعرخوانی کامل حامد عسکری رو میتونید از اینجا ببینید