برای دوستی تعریف می کردم که نوشتن روزانه در طی چند ماه بصورت آزادنویسی چه تاثیر عمیقی بر من داشته.
آزادنویسی به مفهوم آنکه هر جا ذهن می رود بدنبالش بروی همیشه ما از ذهنمان می خواهیم که روی موضوعی تمرکز کند اما در آزاد نویسی جریان سیال ذهن را دنبال می کنیم و بسیار بسیار لذتبخش است.
بالعکس کردن یک فرآیند همیشگی
از کاغذ به ذهن بجای از ذهن به کاغذ
مانند اینکه با نوار قلب وضعیت قلبمان تا حدی مشخص می شود با نوشتن آزاد هم می توانیم وضعیت ذهنی خودمان را تا حدی مشاهده کنیم.
دوست عزیزم گفت که نمیتواند بنویسد مخصوصا زمانی که ناراحت است.
وقتی قلم را بر روی کاغذ می آورد آنچه در ذهنش بوده پاک میشود به او گفتم من نیز سالها اینطور بودم یادم می آید در 20 سالگی معلم حسابانم به من گفتند هر روز احساست را بنویس و من واقعا نمیدانستم چه بنویسم حتی اسم احساسات و مفهوم جداپذیر بودن آنها در ذهنم نبود فقط میدانستم حالم بد است یا خوب اما با آزاد نویسی که اوایل برای تمرینات روانشناسم انجام میدادم، یک ساعت را بی وقفه می نوشتم و وقتی سرم را از برگه بلند می کردم از گذر یکساعته زمان متعجب می شدم.
(خوشحالم و عمیقا احساس خوشبختی می کنم که حدود 40 سالگی زمینه ای را یافتم که در هنگام کارکردن گذر زمان را متوجه نمی شوم و در لذت غرق می شوم)
تمرین دیگری را دوست دارم برای "ریزش کلمات بر کاغذ" معرفی کنم که از شاهین کلانتری گرامی آموخته ام: تمرین کلمه نویسی آزاد
انگار روی کاناپه ی فروید نشسته ام و هر کلمه ای که به ذهنم می رسد را بی وقفه، بدون سانسور با سرعت تمام می نویسم و سبکی ذهنی را بعد از آن تجربه می کنم انگار ذهنم را تمیز کرده ام بنظرم اگر کسی یک بار این حس را تجربه کند باز در پی تکرار آن خواهد بود.
منتظر دریافت نظرهای شما دوستان عزیز هستم
با سپاس
شادی صفوی