Shahab Khodabakhsh
Shahab Khodabakhsh
خواندن ۸ دقیقه·۶ سال پیش

مروری بر کتاب Dream Teams

این کتاب رو روزنامه نگار و کارآفرینی به نام Shane Snow در سال 2018 نوشته. آقای اسنو اهل نیویورکه و از بنیان گذاران کسب و کاری به اسم Contently هست.

در این کتاب سعی داره مواردی که موجب میشه یک تیم خوب شکل بگیره و عملکرد خوبی داشته باشه رو بیان کنه و با مثالهایی توضیح بده. نام کامل کتاب اینه: DREAM TEAMS: Working Together Without Falling Apart

تنوع در اعضای تیم

در سال 1974، FBI سعی داشت یک احضاریه دادگاه رو به یک رئیس مافیا برسونه. در اون زمان قانون به این شکل بود که احضاریه میبایست حتما به دست خود شخص داده میشد وگرنه شخص میتونست به راحتی ادعا کنه به دستش نرسیده و در دادگاه حاضر نشه. پس این رئیس مافیا زرنگی کرده بود و در حضاری از چندین بادیگارد خودش رو مخفی کرده بود که مامورا نتونن احضاریه رو به دستش برسونن.

از طرف دیگه، یکی از مامورا که یه خانم جوان بود یه کلکی زد و تونست به صورت لباس شخصی وارد مراسم عروسی دختر رئیس بشه و احضاریه رو در همون مجلس به رئیس بده. چون یه خانم وارد یه حرفه کاملا مردونه شده بود، موفق شد این کار رو بکنه و کسی بهش شک نکنه.

دو درس از این داستان میشه گرفت. یکی اینکه تنوع در میان اعضای یک تیم، شانس پیدا کردن راه حل درست رو افزایش میده. و دوم اینکه تنوع در تیم موجب بروز انواع مختلف تفکر در تیم میشه.

وجود تنوع جنسیت، نژاد و قومیت در یک تیم میتونه قدرت حل مساله رو در اون تیم بالا ببره. دلیلش اینه که:

تجربیاتی که هر شخص پشت سر گذاشته، نوع نگاهش به جهان رو شکل میده که موجب سبک خاص هر فرد برای حل مساله میشه.

در سال 2013، چهار دانشگاه امریکایی حدود 200 دانشجو رو که خودشون رو به عنوان دموکرات یا جمهوری خواه معرفی کرده بودن جمع کردن. این دانشجوها در حل یک معمای قتل شرکت کردن.

نتیجه خیلی جالبی در این تحقیق به دست اومد : با اینکه حل معما اصلاً ربطی به مسائل سیاسی نداشت، گروهی که متشکل از افراد هر دو حزب بود جواب بسیار بهتری به معمای قتل داد و تونست با دلایل خیلی معتبرتر و منطقی تری معما رو حل کنه.

درسی که میشه از این تحقیق گرفت اینه که "اگه تیمی اعضا متنوع تری داشته باشه، راه حل های ارائه شده تست های بهتری رو پشت سر گذاشتن و متقن و مطمئن تر هستن.

وجود تنش در تیم

تا حالا دیدید بعضی از زوج ها همیشه با هم بحث میکنن ولی زمان خیلی طولانی در کنار هم میمونن؟

طبق نتایج مطالعه ای که در موسسه ی Gottman روی روابط زوج ها انجام شده، بحث های مکرر دلیلی برای طولانی بودن رابطه ها نیست ولی سکوت زیاد بین زوج ها عامل اصلی کوتاهی رابطه هاشونه. تعارض اولین نشونه برای آمادگی آدمها برای پیدا کردن راه حله. از طرف دیگه سکوت میتونه به مسائل خیلی جدی ختم بشه اگه مشکلات حل نشده باقی بمونن.

همین مساله برای سازمان ها هم صادقه، یعنی سکوت سازمانی میتونه منجر به مشکلات جدی بشه. در ادامه یه مثال از صنعت خودروسازی داریم:

در سال 1998 شرکت خودروسازی امریکایی کرایسلِر و شرکت خودروسازی آلمانی دِیملِر(که مالک مرسدس بنز و میباخ بود) تصمیم گرفتن با هم ادغام بشن.

سه سال پس از ادغام، ارزش شرکت جدید (یعنی کرایسلر-دیملر) نصف ارزش قبلی شرکتها شده بود! در واقع این ادغام یک افتضاح اساسی بود. اختلافات فرهنگی اجازه نداد تا ترکیب این دو شرکت چیز خوبی از آب در بیاد و تعارضات متعددی پیش آمد. از چنین پدیده ای با عنوان اصطکاک شناختی(Cognitive Friction) یاد میشه.

مباحثه های زیادی بین کارمندان هر دو شرکت شکل نمی گرفت و هر گروهی کار خودشو میکرد و کاری به کار هم نداشتن. نتیجه ش بوجود اومدن سکوت سازمانی بود.

وجود تنش و تعارض به خودی خود الزاماً چیز بدی نیست. باید توجه داشت که تنش و تعارض باعث تحریک و شروع بحث و تبادل نظره.

برادران رایت که در صنعت هوانوردی پیشرو بودن، نسبت به خطرات این داستان کاملا آگاه بودن و یه استراتژی جالب براش داشتن. در حین یک بحث، جایگاه هاشون رو با هم عوض میکردن و سعی میکردن از موضع مخالف دفاع کنن. با این روش دست از کله شقی و اصرار بر یه موضع خاص برمیداشتن و به طور ناخودآگاه در مقابل نقطه نظرات دفاع میکردن و نه افراد.

قدرتِ بازی

استراتژی برادران رایت که در قسمت قبل گفتیم خیلی خوب جواب کار اونا رو میداد، ولی برای گروه ها یا تیم های بزرگتر عملاً قابل انجام نیست.

در سالهای اولیه قرن بیستم، در بوئنوس آیرس(آرژانتین) افرادی بسیار متفاوت در یک محله زندگی میکردن. اونا هرگز نتونستن روش برادران رایت رو پیاده کنن ولی یه ابزار دیگه جواب کارشون رو داد و اون هم چیزی نبود جز: فوتبال

در اون سالها هویت ملی آرژانتینی در حال پوست اندازی بود. فرهنگ قدیمی اون منطقه، فرهنگ کابویی بود. اما حالا بچه ها تو خیابون مشغول فوتبال بازی کردن شده بودن(که یه مقدار سوسولی به نظر میومد)

فارغ از نژاد، دین و طبقه اجتماعی، همه بچه ها تو کوچه ها و خیابونا فوتبال بازی میکردن. کمی بعد خیابونا و استادیوما محل برگزاری انواع مسابقات فوتبال شده بود و تو کل بوئنوس آیرس تعداد زیادی تیم قوی وجود داشت و اینطور به نظر میرسید که با انجام این مسابقات خیلی از خصومت ها بین گروه های مختلف مردم از بین رفت.

این مساله ممکنه عجیب به نظر برسه، ولی دلایل خوبی براش وجود داره. تحقیقات نشون داده که با بازی کردن، افراد سایر شرکت کننده ها رو میبینن(فارغ از اینکه تو کدوم تیم هستن) و چون تهدید جدی ای از جانبشون حس نمیکنن(چون یه بازیه و مثل واقعیت نیست)، حس همدردی شون در قبال حریف کم کم فعال میشه. تحقیقات ثابت کرده افرادی که بازی های تیمی انجام میدن، بهتر با افراد دیگه کنار میان.

نیرو و فکر تازه

یه جمله معروف هست که میگه: "به ترکیب تیم برده نباید دست زد".

ممکنه در نگاه اول منطقی به نظر برسه، ولی معمولا تیم هایی که در گذشته موفق عمل کردن، در آینده به مشکل برمیخورن. دلیلش اینه که چنین تیمی سعی میکه دقیقا مثل قبل رفتار کنه که این به معنی از بین رفتن خلاقیت توی اون تیمه.

یه شرکتی در دهه 1980 یه محصولی تولید کرد که شبیه یه چسب زخم عمل میکرد با این تفاوت که داروهایی رو در یک بازه زمانی روی زخم آزاد میکرد و موجب بهبود زخم میشد. اوایلش خیلی غوغا کرد و فروش خیره کننده ای داشت ولی بعد مدتی فروشش کم شد. مجبور شدن یه ترکیب تیم برنده دست بزنن و چنتا مشاور در سراسر دنیا استخدام کنن که بتونن محصولشون رو در کل دنیا بفروشن. مشاورا با بهره گیری از نظر مردم عادی(در قالب Focus Group) تغییراتی رو در طراحی محصول پیشنهاد دادن که نهایتا موجب شد دوباره به مسیر موفقیت برگردن.

از این داستان میشه فهمید که:

ورود ایده های جدید به تیم موجب به چالش کشیدن فکرها و روش های قدیمی و مرسوم در تیم میشه.

در سال 2009 از تعدادی از دانشجویان امریکایی خواسته شد تا یک معمای قتل رو در قالب تیم های سه نفره حل کنن (این داستان متفاوت از داستانیه که در بخش های قبلی مطرح شد).

بعد از 20 دقیقه نفر چهارمی به تیم ها اضافه شد. نتیجه خیلی جالبی به دست اومد :"شانس حل معما با ورود نفر جدید، دو برابر شد". این نفر جدید راه حل رو نمیدونست، بلکه نفر جدید ایده های شکل گرفته در تیم رو به چالش میکشید.

ایده های اولیه

اولین ایده هایی که به ذهن میرسن یا در یک تیم مطرح میشن، ممکنه پخته و کامل نباشن. ولی باید بدونیم ایده ها رو قبل از اینکه کاملا شکل بگیرن و بررسی بشن رد نکنیم. راه حل های بسیار زیادی از ایده هایی که در ابتدا به ظاهر بد بودن به دست اومدن.

تیم های موفق سعی میکنن در مرحله ایده پردازی، ایده ها رو فیلتر نکنن (حتی ایده های احمقانه رو) و بجاش فکر میکنن تا بتونن با کار کردن روی ایده های خام، راه حل های خلاقانه بسازن.

اهداف والا و احترام متقابل

در زمان جنگ جهانی دوم، در حکومت شوروی افکار و جناح های متفاوتی حضور داشتن ولی وقتی با تهدیدی به نام هیتلر روبرو شدن، اختلافاتشون رو کنار گذاشتن و با هم متحد شدن. مقابله ب تهدید هیتلر، یک هدف والا و سرآمد بود که بزرگتر از اختلافات اونها بود و موجب شد تا همه متحد بشن.

تعیین اهداف بزرگ موجب تقویت روحیه تیمی و کنار گذاشتن اختلاف عقاید در تیم میشه.

نکته جالب و مهم دیگه اینه که، برای حفظ اتحاد در یک تیم، احترام متقابل و فرهنگ کارتیمی مورد نیازه.

در سال 1954 یک تحقیق در اردو تابستانی پسران دانش آموز انجام شد. دانش آموزان رو به دو گروه تقسیم کردن. همین تقسیم کردن به دو گروه از ابتدا بینشون خصومت ایجاد کرد. در طول آزمایش به دو گروه چالش های مختلفی دادن. مثلا اونا باید با هم بر سر ذخیره آب میجنگیدن یا تفاهم میکردن.

در اولین چالش ها، دو گروه خیلی باهم با خصومت برخورد میکردن و بعد از گذشت مدتی شروع به همکاری کردن. و کم کم دو گروه به هم اعتماد کردن و در انتها دو گروه برای هم احترام زیادی قائل بودن. طوری که در آخرین روز کمپ همه با هم دوست بودن و خصومت های اولیه کاملا از بین رفته بود.

اشتراک تجارب و داستان ها

وقتی اعضا یک تیم، داستان های زندگیشونو برای هم تعریف میکنن،حس همدلی بینشون ایجاد میشه باعث میشه در آینده بهتر همدیگه رو درک کنن.

چندین آزمایش توسط آقای پاول زک(Paul Zak) از دانشگاه کلارمونت(Claremont) انجام شده که به بررسی تولید هورمون آکسی توسین(Oxytocin) تحت شرایط مختلف پرداخته. این هورمون اصولا در هنگام اعتماد، مهربانی و همدردی با دیگران ترشح میشه. این آزمایشا نشون داد که زمانی که تصاویر تبلیغات خیریه در مورد سرطان برای مردم نشون داده میشه، مقدار بیشتری ترشح میشه و زمانی که آمارهایی از سرطان بهشون نشون داده میشه، کمتر ترشح میشه. همچنین در حالت هایی که هورمون بیشتری ترشح میشد، حاضر بودن پول بیشتری بپردازن.

از این آزمایش و آزمایش های مشابه دیگه میشه فهمید که با ایجاد حس همدلی و همدردی در اعضای یک تیم، عملکرد تیم افزایش چشمگیری پیدا میکنه و صحبت از داستان ها و تجارب (شخصی یا کاری) میشه بهش دست یافت.

جمعبندی

همه ما گاهی تو تیم هایی بوده ایم که کار تیمی خیلی خوبی شکل گرفته و نتایج و اثراتش تا مدتها باقی مونده. نتایجی که هرگز با کار تکی افراد به دست نمیومده. از طرف دیگه گاهی پیش اومده که پیش خودمون فکر کنیم اگه یه کاری رو تنهایی انجام بدیم خیلی بهتر پیش میره ولی این معمولا درست نیست، به شرطی که بااحترام برخورد کنیم، همدلی کنیم، باز فکر کنیم و آماده شنیدن باشیم. در این حالته که یک تیم رویایی ساخته میشه و به بهترین نتایج دست پیدا میکنه.

منبع

منبع اصلی برای نوشتن این مطلب، سایت Blinkist.com بوده.


کتابتوسعه فردیمدیریتکسب و کارتیم سازی
علاقه‌مند به حوزه تکنولوژی و مدیرعامل شرکت کافه‌بازار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید