در این چند روز داد و بیدادشان بلند است که چرا تلویزیون یکطرفه به قاضی رفته است و در ماجرای موسسه ثامن و سلبرتیها، فرصت دفاع به علیخانی داده است. اینها را همانهایی میگویند که معتقدند صدا و سیمای «میلی» کارش تمام است و دیگر کسی تلویزیون نمیبیند و مردم ترجیح میدهند تلگرام چک کنند و لایو اینستا ببینند.
اتفاقا چند وقت قبل هم عکسی از یک برنامه شبکه چهار تلویزیون منتشر شده بود و سبد میوه دکور آن که موزی ظاهرا پلاسیده در آن قرار داشت. نوشته بودند «شبکه چهار دیگه خودش هم میدونه کسی نگاهش نمیکنه، موز پلاسیده گذاشتن جلوی دوربین».
این جماعت اما از همین شبکه چهار هم نمیگذرند. «علیرضا کیوانینژاد» مثلا رنجنامه ای نوشته و گفته که چند وقت قبل برای شبکه چهار برنامه ای ساختم با عنوان «من نویسنده ام» که بعد از دو سه قسمت جلوی پخشش را گرفتند چون نویسنده هایی که دعوت کرده بودم مطابق میل آقایان نبود و از این حرفها. بعد هم نوشته «اینکه فکر میکردیم میشود برای رسانه ای کار کرد که اعتقادی به هنرمند خودی و غیر خودی ندارد به خیال خام ما بر میگردد...»
حالا از همان موضوعِ رحم نکردن این طیف حتی به شبکه چهار هم میگذرم که با اینهمه اهن و تلوپِ کسی تلویزیون نمیبیند، اگر از درِ صدا و سیما بندازنشان بیرون از پنجره وارد میشوند و انگار نمیتوانند یک گوشه بنشینند و زوال رسانه حکومتی و میلی مذکور را ببینند، که حتما از تعهد و دلسوزیشان است! اما درباره ماجرای نویسنده خودی و غیر خودی و این شعار مضحک و بیمایه آنها را ارجاع میدهم به رسانههای طیف خودشان در حوزه کتاب. مثلا روزنامه سازندگی در طول 10 روز نمایشگاه کتاب روزانه 10 صفحه ویژه نامه کتاب داشت. بروید ببینید آقایان نامعتقد به نویسنده خودی و غیرخودی اصلا کتابها و نشرها و نویسندگان «غیر خودشان» را به رسمیت شناختهاند و چیزی درباره آنها نوشتهاند یا نه؟ ببینید اصلا چند صد هزار نفری که فلان کتاب حوزه انقلاب و دفاع مقدس را خواندهاند جزو کتابخوانهای این مملکت حساب میکنند یا نه؟
بنابراین این زنجنامههای مضحک را بگذارید در کوزه آبش را بخورید و بیخیال هم از توبره و هم از آخور خوردن شوید و بگذارید صدا و سیمای میلی موز پلاسیده نشان بدهد و برود پی کارش دیگر!