من میخواستم در زندگی زن کتابفروش سر چهارراه نورباران، که مادرم ازش مجله میخرید، بشوم تا بتوانم عاقبت به وصال پاککنها و مدادها و مدادتراشهای بیپایان برسم.
کتابفروشی امیر تعطیل شد؛ من از صرافت پاککن و تراش افتادم؛ زن هیچ کس هم نشدم و به جایش چرخیدم و چرخیدم و افتادم توی دلخواهترین کار دنیا. کاری که اصلا تا چند سال پیش روحم از وجودش خبر نداشت: مدیریت محصول.
این حوزه در جهان و در ایران هنوز در حال شکلگیری است و قدمت زیادی ندارد. این موضوع و علاقه شخصیام به مدیریت محصول و کمبود محتوای فارسی در این زمینه من را به این فکر انداخت که شروع به نوشتن کنم.
امیدوارم نوشتههای من بتواند راهنمایی باشد برای کسانی که در این زمینه فعالیت میکنند، برای علاقهمندان بالقوه و برای سازمانها.
با من همراه باشید و لطفا حتما نظر بدهید، سوال کنید و پیشنهاد بدهید.