shahrzadkiafar|شهرزاد کیافر
shahrzadkiafar|شهرزاد کیافر
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

چطور با زندگی هدفمند خستگی شیرین را تجربه کنیم؟

آیا تا به حال شده بند بند وجودتان از خستگی در حال از هم پاشیدن باشد اما یک خنده گنده کمی مسخره روی صورتتان نقش بسته باشد و در عین حال انرژی زیادی داشته باشید به طوریکه بتوانید آن را به تمام جهان منتقل کنید.

من چند سالی خیلی زحمت می‌کشیدم و بدون توقف کار می‌کردم اما به هیچ جا نمی‌رسیدم و هر روز خسته‌تر از قبل احساس می‌کردم درحال دست و پازدن زیر آب هستم.

البته الان از آن روزها اصلا پشیمان نیستم چون کمک کرد تجربه‌های مختلفی بدست بیارم که این روزها راهنمای من هستند و از یک جا نشستن بی حاصل خیلی بهتر است اما خوب یک اشکال اساسی داشتم و آن اینکه اصلا نمی دانستم چه چیزی می‌خواهم.

من و سنگ بزرگ

آن روزها می‌خواستم به طور همزمان رمان بنوسیم، فیلمنامه ام را تکمیل کنم و در عین حال که برنده سیمرغ بلورین جشنواره فجر می‌شوم! به عنوان یک کارشناس تولید محتوا و استراتژیست به شهرت برسم و پروژه های مختلفی بگیرم!

خوب کاملا مشخص است که هر روز تمام تلاشم را می‌کردم و در عین حال که باید یک منبع درآمد کوچیک هم می‌داشتم تا از عهده خرج‌های روزمره زندگی بر بیایم و در کلاس‌های مختلف هم شرکت می‌کردم.

در نهایت هم به خودم فرصت می‌دادم تا ایده‌های تازه به ذهنم برسد و به نوشتن بپردازم، آن زمان استدلالم این بود که عمر آدم کوتاه است و من باید با تمام توان برای رسیدن به آرزوهایم تلاش کنم.

تمرکزی که نداشتم

وقتی داشتم کارت‌های فیلمنامه‌ام را می‌نوشتم ذهنم درگیر محتوایی بود که فردا باید تحویل کارفرما می‌دادم و موقع نوشتن محتوا ناگهان ایده تازه‌ای به ذهنم می‌رسید که گاهی از یادم می‌رفت.

هر روز به خودم می‌بالیدم که خیلی آدم سخت کوشی هستم و وقتی همه خوابند من بیدار و در حال کارم اما متوجه نبودم با انجام کارهای مختلف و عدم تمرکز روی موضوع مشخص دارم از اهدافم دورتر می‌شود.

گاهی دچار بیماری مزمن خود خاص پنداری می‌شدم که متاسفانه این روزها مبتلایان به آن در حال بیشتر شدن است.

وقتی از خواب خرگوشی بیدار شدم

یک روز به خودم آمدم و دیدم فیلمنامه‌ای که دارم می‌نویسم چنگی به دلم نمی‌زند و حداقل من را راضی نمی‌کند و نمی‌توانم انتظار داشته باشم برای من سیمرغ بلورین به ارمغان بیاورد.

برنامه‌های خود شناسی و شرکت در کلاس‌های مهارت‌های فردی را نیمه کاره رها کرده ام و تبدیل به یک موجود حساس و زودرنج شده ام که برای خودش وقت نمی‌گذارد .

نمی‌توانستم با خودم خلوت کنم و ببینم با روزگار چند چندم. پس تصمیم گرفتن به جای از این شاخه به آن شاخه روی تمرکز گرایی سرمایه گذاری کنم و ببینم اوضاع چطور پیش می‌‌رود.

وقتی آرام گرفتم

روی تولید محتوا و بازاریابی محتوایی متمرکز شدم و سعی کردم هر چیزی در این مورد لازم است را یاد بگیرم. از آن روز مسیرها یک به یک رو رویم باز می‌شود و هر روز احساس می‌کنم به هدف‌هایم نزدیک‌‌تر می‌شوم.

این به آن معنی نیست که هرچیزی که اراده می‌کنم بدست می‌آورم و کل دنیا بر وفق مراد من می‌گردد اما کل انرژی خودم را روی یکی دوتا از هدف‌های اصلی خودم متمرکز کرده ام و هر از چندگاهی هم به خودم فرصت استراحت می‌دهم و اینطوری احساس تازگی و انرژی بیشتری می‌کنم.

خستگی شیرین

بعضی روزها تا ۱۸ ساعت کار می‌کنم بعضی وقت‌ها خستگی امانم را می‌برد اما حس شیرین اینکه می‌دانم چه می‌خواهم و در چه مسیری قدم بر می‌دارم به من امید و آرامش می‌دهد.

الان می‌دانم باید برای خودم هم وقت بگذارم و بعضی روزها دست از همه چیز بردارم. روزهای تنبلی خاصی در ماه دارم که در آن روز حتی مسواک شب‌ها را هم ترک می‌کنم!

آن زمانی هم که دست از همه کار می‌کشم خیلی شیرین است چون می‌دانم چرا توقف کردم و قرار است فردا صبح که از خواب بیدار می‌شوم به کدام سو گام بردارم.

انعطاف پذیری هدفمند

این روزها وقتی مانعی بر سر راهم قرار می‌گیرد خیلی آرام می‌نشینم و فکر می‌کنم برای گذشتن از آن چکار باید بکنم و به قدری باهوش شده‌ام که گاهی کاری که نمی‌شود را رها می‌کنم و انرژی‌ام را روی کارهایی که اثر بخش است و می‌دانم به نتیجه می‌رسد می‌گذارم.

هدف‌های مهم زندگی‌ام مشخص است و اگر یک راه من را به آن نمی‌رساند نا امید نمی‌شوم سعی می‌کنم راهکار مناسب را پیدا کنم اما اگر نشد فکرم را بکار مي‌گیرم تا یک راه دیگر پیدا کنم.

از اظهار ناتوانی نمی‌ترسم

اگر قادر به انجام کاری نیستم یا در مورد آن نمی‌دانم حتما سوال می‌کنم و از اینکه بگویم نمی‌دانم خجالت نمی‌کشم. آدم‌ها را بر اساس آرامش، حس خوب و انگیزه ای که به من می‌دهند انتخاب می‌کنم نه اینکه چقدر برایم منفعت دارند و بعضی وقت‌ها حتی به خودم هم اجازه می‌دهم اشتباه کنم و از خودم توقع بیجا ندارم.

ایده آل گرای سخت‌گیری که ظالمانه به خودش می تاخت و می‌خواست بهترین باشد از مسیرلذت می‌برد و بیش از هر زمان دیگری از زندگی لذت می‌برد.

سی و چند سالگی حس عجیبی است انگار دیگر دنبال دنیا نمی‌دوی این دنیا است که دنبال تو می‌دود به سازش نمی‌رقصی دنیا به ساز تو می‌رقصد.

اصلا مهم نیست آدم‌ها چه فکر در مورد من می‌کنند و یا چه رفتاری دارند آن‌ها هم برای خودشان استدلال‌هایی دارند و حق دارند با من مخالف باشند.

راضی نگه داشتن مردم دنیا کار من نیست کار من زندگی کردن است.

نتیجه گیری

وقتی بدانی از زندگی چه می‌خواهی زندگی خیلی زیباتر می‌شود وقتی بدانی در چه مسیری گام بر می‌داری مسیر زیبا‌تر می‌شود، حتی شناختن خودت هم یک سرگرمی دلپذیر می‌شود و می‌فهمی از هیچ‌ چیز از هیچ‌ کس بعید نیست حتی خود تو.

این روزها خیلی کار می‌کنم اما خستگی شیرینی دارم و حتی احساس می‌کنم هیچ وقت انقدر زنده نبوده‌‌ام. می‌دانم دنیا به ساز من نمی‌رقصد اما من آماده ام تا سازی بزنم که دنیا هم به اندازه من شاد شود.

تجربه شخصیدلنوشتهنویسنده
روزنامه نگارسابق،کارشناس ارشد ارتباطات، کارشناس تولید محتوای فعلی. در 10 سال گذشته به غیر نویسندگی از راه دیگری کسب درآمد نکردم. shahrzadkiafar.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید