شکیبا پورمند
شکیبا پورمند
خواندن ۵ دقیقه·۶ سال پیش

افسردگی، ریسکی پنهان در زندگی کارآفرینان

کارآفرینی و فرهنگ مدرن استارتاپ‌ها ممکن است راهی هیجان‌انگیز، پویا و خلاقانه برای ایجاد یک مسیر شغلی به نظر برسد اما این سبک از زندگی بسیار پراسترس، شدیداً رقابتی و پرزحمت است. بار سنگینی روی دوش بنیانگذاران وجود دارد. آن‌ها همیشه مسئولیت راضی نگه داشتن کارمندان، خانواده‌ها، سرمایه‌گذاران و مشتری‌هایشان را بر عهده دارند.

اگر از یک بنیانگذار سوال کنید که کارهای استارتاپ چطور پیش می‌رود احتمالاً جوابی مثل «عالی!» دریافت خواهید کرد. فشار زیادی روی بنیانگذاران برای ضعیف نشان ندادن خود و تسلط بر مسائل داخلی و خارجی وجود دارد. وقتی اوضاع حسابی به هم ریخته است شما به عنوان یک بنیانگذار مجبور هستید قدرتمند، بااعتماد به نفس و خوشبین باشید.

«توبی توماس[1]» کارآفرینی را به شیرسواری تشبیه می‌کند! مردم به شخصی که سوار شیر است نگاه می‌کنند و می‌گویند «چقدر شجاع است!» و او پیش خود می‌گوید «عجب کاری کردم که سوار شیر شدم. حالا چگونه باید جلوی خورده شدن خودم را بگیرم.»

اغلب از کارآفرینان انتظار می‌رود که غرق کسب‌وکارشان شوند اما این غرق شدن می‌تواند منجر به منزوی شدن و در بعضی از آن‌ها حتی با وجود خوب پیش رفتن کارها، منجر به افسردگی و افکار منفی شود.

بنابراین بسیاری از بنیانگذاران در جایی از مسیرشان احساس افسردگی می‌کنند و معمولاً هم در مورد آن با کسی صحبت نمی‌کنند. بسیاری از شرکت‌ها از این دوران تاریک جان سالم به در نمی‌برند.

افسردگی در دنیای استارتاپ‌ها واقعیت متداولی است که کمتر در مورد آن صحبت می‌شود. غالباً مرز بین استرس، نگرانی عمیق و افسردگی مشخص نیست و اغلب کارآفرینان با مشکلات بهداشت روانی گسترده‌ای در زندگی خود روبرو می‌شوند. بسیاری از آن ها با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کنند و سعی دارند علایم آن را نادیده بگیرند. اما این استراتژی می‌تواند برای خودشان، شرکتشان و اطرافیانشان بسیار مخرب باشد.

اغلب کارآفرینان از بیرون به نظر عالی می‌رسند. اما چیزی که از بیرون دیده نمی شود خستگی و احساس خلاء آن‌هاست. آن‌ها ممکن است این حس را داشته باشند که از نظر فیزیکی و احساسی تخلیه شده‌اند و شروع می‌کنند به زیر سوال بردن تصمیماتشان، برای تصمیم‌گیری با چالش مواجه می‌شوند، خواب راحت و کافی ندارند و غذاها به نظرشان خوشمزه نمی‌آید. از دست دادن علاقه، بی‌تفاوتی و در حالت کلی افسردگی شروع می‌کند به تاثیر‌گذاری روی توانایی‌هایشان. شکست از همه طرف سایه می‌اندازد و جایی برای لاپوشانی کردن وجود ندارد.

«برد فلد[2]» می گوید: «وقتی در اواسط دهه‌ی 20 زندگی بودم علی‌رغم اینکه شرکت موفقی را اداره می‌کردم، افسردگی داشتم و می‌ترسیدم با شخص دیگری غیر از روانپزشکم در این مورد صحبت کنم. حتی از اینکه پیش یک روانپزشک می‌رفتم هم شرمنده بودم.

ترسم از این بود که اگر در مورد احساسات منفی خودم با دیگران صحبت کنم آن‌ها مرا جدی نگیرند و یا به من احترام نگذارند.

بعد از حباب دات کام ها و حوادث 2011 دوران سختی را پشت سر گذاشتم. وقتی دوباره در اواخر سال 2012 افسرده شدم این بار دیگر در موردش حرف زدم و پنهانش نکردم. اینگونه آموختم که چگونه کنترلش کنم تا دورانش سپری شود.

در این سال‌ها به این نکته پی بردم که علاوه بر آموزش دادن، آموختن هم سبب انگیزه بخشیدن و تقویت روحیه‌ام می شود که قبلاً از آن غافل بودم. همین شد که بعد از پی بردن به این موضوع سعی کرده‌ام ترکیبی از آموزش دادن و آموختن را در زندگی در پیش بگیرم و ترکیب این دو تاثیر شگفت‌انگیزی در زندگیم داشته است.

کارآفرینان بسیار زیادی را در زندگی دیده‌ام که با افسردگی دست و پنجه نرم کرده‌اند و مانند گذشته‌ی من، از صحبت در مورد آن واهمه داشته‌اند.‌ بهتر است که خودتان باشید، آسیب‌پذیر بودن خودتان را قبول کنید و در مورد احساسات و افکارتان صداقت داشته باشید.

در مورد احساساتتان روراست باشید و حتی در محل کار پنهانشان نکنید. وقتی در مورد احساساتتان صادق باشید با افراد دوروبرتان ارتباط عمیق‌تری خواهید داشت.»

مسلماً کارآفرین شدن ذاتاً کار افسرده‌کننده‌ای نیست و تصمیم به راه‌اندازی یک استارتاپ شما را در معرض خطر قرار نمی دهد. اما افسردگی مساله‌ی مهمی است و باید به آن توجه شود.

تعداد کمی از بنیانگذاران آشکارا در مورد افسردگی‌شان صحبت می‌کنند و این ریسک پنهانی است که در زندگی بسیاری از کارآفرینان می‌تواند کمین کند. اگر کارآفرینان نیاز به برچیدن فقط یک چیز داشته باشند آن چیز، شرم حاصل از افسردگی است.

کمک خواستن شما را آسیب‌پذیر می‌کند اما این به معنای ضعف شما نیست. کمک گرفتن از دیگران در زمان افسردگی یکی از شجاعانه‌ترین کارهایی است که می‌توانید انجام دهید. با خانواده‌تان، دوستانتان و هرکسی که به او اعتماد دارید صحبت کنید. اینگونه احتمال زیادی دارد با افراد دیگری هم که تجربه‌ی مشابهی دارند آشنا شوید.

«سین پرسیوال[3]» مدیر ارشد سابق MySpace و کارآفرین، در وبسایت خود پیغامی با این مضمون نوشته است: «وقتی شرایط خوب نیست، کمک بگیرید». او نوشته است که «سال گذشته با کسب‌و‌کار و افسردگی خود سروکله زده‌ام و اگر شما هم چنین احساسی دارید با من تماس بگیرید.»

برد فلد بعد از اینکه در وبلاگ خود شروع به نوشتن در مورد نگرانی ها و افسردگی‌هایش کرد انتظارش را نداشت که صدها ایمیل از طرف کارآفرینان دیگری که چنین تجربه‌ای داشتند دریافت کند. او می‌گوید «اگر لیست اسامی را ببینید شگفت‌زده خواهید شد. آن‌ها افراد بسیار موفق و کاریزماتیکی هستند که با مشکلات روحی خود در سکوت دست و پنجه نرم می‌کنند. شرم از ابراز احساسات سبب می‌شود آن‌ها مشکلشان را پنهان کنند که این کار همه چیز را بدتر می‌کند.»


در سال 2015 مطالعه‌ای توسط دانشگاه کالیفرنیا انجام گرفت که نشان می‌داد 49% از کارآفرینان از مشکلات روحی رنج می برند. مطالعات موسسه گالوپ هم نشان می‌دهد که 34% از کارآفرینان احساس نگرانی می‌کنند (4% بیش از سایر شاغلان) و 45% گفته‌اند که استرس دارند (3% بیش از سایر شاغلان).

اما شاید فقط پراسترس بودن ذات کارآفرینی نیست که آمار و ارقام مربوط به نگرانی و استرس را بالاتر نشان می‌دهد. بر اساس تحقیقات، بسیاری از کارآفرینان ویژگی‌های شخصیتی‌ای دارند که آن‌ها را آسیب‌پذیرتر می کند. «فریمن[4]» می‌گوید: «افرادی که پرانرژی‌تر، باانگیزه‌تر و خلاق‌تر هستند احتمال بیشتری دارد که کارآفرین شوند و این‌گونه افراد حالات احساسی قوی‌تری هم دارند. این حالات می‌تواند شامل افسردگی، یاس و ناامیدی، بیهودگی و بی‌انگیزه‌گی باشد. بنابراین ریسک افسردگی در کارآفرینان نسبت به افراد معمولی بیشتر است.»

ادامه ی مقاله: https://goo.gl/sCNRU3

[1] Toby Thomas

[2] Brad Feld

[3] sean percival

[4] Michael A. Freeman


استارتاپافسردگی کارآفریناناحساسات کارآفرینانبرد فلدسرمایه گذاری خطرپذیر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید