شکیبا شاملو
شکیبا شاملو
خواندن ۸ دقیقه·۷ ماه پیش

زن‌ستیزی نیچه در خدمتِ فمینیسم و توانمندسازی زنان! هلن اشتوکر، فیلسوف فمینیست با نیچه چه کرد؟

با اینکه نیچه به زن‌ستیز بودن شهرت دارد، اما الهام‌بخش یکی از فعالان برجسته حقوق زنان در اوایل قرن بیستم بود.

کاستین آلاماریو که عضو جدید لیست بلندبالای شخصیت‌های سیاسی جناح راست با جهان‌بینی زن‌ستیزانه است، می‌نویسد: «۱۰۰ سال حضور زنان در حیطه‌های مختلف زندگی عمومی موجب شد تمدن را به طور کلی نابود کنند.» او برای اصلاح این وضعیت زن‌سالاری (یا ژینوکراسی یا داینوکراسی [gynocracy])، توصیه می‌کند طبقه‌ای اجتماعی از مردان باید وجود داشته باشد که قادر باشند جامعه را به سوی اخلاق اوژنیک (یا همان اصلاح نژاد) هدایت کنند. آلاماریو برای این جهان‌بینی مدعی یک اعتبار فلسفی شده است. او در کتابش به نام ذهنیت عصر برنز (۲۰۱۸) و در پست‌های شبکه‌های اجتماعی‌اش از فیلسوفی الهام گرفته است که به زن‌ستیزی شهره است: فردریش نیچه.

نیچه در آرزوی یک ابَرانسان یا فوق بشر یا ابَرمرد (به آلمانی Übermensch) بود که اخلاق سنتی را براندازد و قدرتمندان را از محدودیت‌های خفقان‌آورشان آزاد کند. این آرزوی نیچه گاهی با نفرتی ظاهری نسبت به زنانی همراه میشد که مردان را عقب نگه می‌داشتند و از آن‌ها می‌خواستند که دلسوز و اهلی باشند، تا بی‌پروا و قوی. به‌نظر می‌رسد این نفرت ظاهری از زنان کاملا با دیدگاه‌های آلاماریو منطبق است و برای او لقب نمایندهٔ «اقلیت نیچه‌ای» افراط‌گرایان محافظه‌کار را به ارمغان می‌آورد.

شهرت زن‌ستیزی نیچه بحث جدیدی نیست: این شهرت در زمان حیات او کاملا تثبیت شده و مورد بحث قرار گرفته بود. این مسئله مانع از آن نشد که یک زن بسیار باهوش -هلن اشتوکر- این آرزوی نیچه را بگیرد و به‌صورت طعنه‌آمیزی در راستای توانمندسازی زنان از آن استفاده کند. استفاده از آرای نیچه برای فمینیسم، او را به یکی از قدرتمندترین فمینیست‌های آلمانی نسل خود تبدیل کرد.

هلن اشتوکر [استوکر/اشتاکر] در سال ۱۸۶۹ در دورهٔ فشارهای خفقان‌آور بورژاهای آلمانی به دنیا آمد. او پس از مواجهه با محدودیت‌های مذهبی و فرهنگی در نوجوانی، نیچه را در سن ۲۱ سالگی کشف کرد. هلن چند دهه بعد نوشت: «از آن لحظه به بعد، علاقهٔ من، شادی من، و غنی‌شدن من از طریق نیچه هرگز متوقف نشد.» او در نیچه تحقیر شدیدی نسبت به هنجارهای منسوخ‌شده، چشم‌اندازی برای رهایی بشر از سنت، و تشویق به خود بودن به هر قیمتی یافت. در سال ۱۹۰۱، اشتوکر با دفاع از پایان‌نامهٔ خود در رشتهٔ زیبایی‌شناسی فلسفی، به یکی از اولین زنان آلمانی تبدیل شد که مدرک دکترا گرفته است.

Helene Stöckerهلن اشتوکر
Helene Stöckerهلن اشتوکر


در جامعه‌ای که نیچه و اشتوکر زندگی می‌کردند، زنان «ضعیفه» بودند

زن‌ستیزی نیچه مشکلی ایجاد کرده بود. در کتاب تبارشناسی اخلاق (۱۸۸۷) و آثار دیگر نیچه، او جامعه‌ای را تصور می‌کرد که از نخبگانی (الیت) تشکیل شده که با همدردی برای ضعیفان مهار نشده‌اند و پیوندهای مرسوم آن‌ها را محدود نکرده است. و در جامعه‌ای که نیچه و اشتوکر زندگی می‌کردند، زنان جز ضعیفه چه بودند؟ آیا تقاضای آن‌ها برای فداکاری و نزاکت مردان، مانعی سرکوب‌کننده برای قدرت طبیعی مردان نبود؟ آیا نیاز زنان به حفاظت، مانع «اراده به قدرت»، که به گفته نیچه تنها چیزی بود که می‌توانست انسان‌ها را از زوال نجات دهد، نمیشد؟

در اوایل سال ۱۸۹۲، اشتوکر با استفاده از فلسفهٔ نیچه استدلال کرد که از بین بردن محدودیت‌های جامعه به زنان اجازه می‌دهد تا آزاد و قدرتمند شوند. او با از بین بردن اخلاق زاهدانه‌ای که ادعا می‌کرد «چیزی پَست و ناپاک» در زنان وجود دارد، اعتباری به نیچه بخشید. اشتوکر با ستایش نفرت نیچه از فروتنی و خودخوشنودی، به خوانندگانش توصیه کرد که «زمان مبارزهٔ تازه و شادی‌بخش فرا رسیده است.» او به جای محدودیت‌های مرسوم، «اخلاق نوینِ» قدرت و شادی را متصور شد. این اخلاق نوین همان «انسانیت جدید برای انسان‌های برتر نیچه -مردان و زنان- که اجازه دارند به زندگی و به خودشان بله بگویند» را وعده می‌دهد. اشتوکر می‌نویسد: «زمان آن فرا رسیده است که زنان نیز نسبت به این خوشبختی عالی که هر انسانی به تنهایی شایستگی آن را دارد آگاه‌تر شوند.» اشتوکر با علم بر اینکه حرفی که می‌زند جسورانه‌ست، به خوانندگانش گفت: «به نظر شما ما تقاضای زیادی داریم؟» و بعد اطمینان داد که «ما آن را مطالبه نمی‌کنیم؛ [بلکه] این خوشبختی را از آنِ خود می‌کنیم - تنها روش منطقی مشروعیت‌بخشی در جهان.»

با این حال، تحقیر نیچه نسبت به زنان شرم‌آور بود. اشتوکر مستقیما به این مشکل پرداخت و در مقاله‌ای در سال ۱۹۰۱ با عنوان «زن‌ستیزی نیچه» اعتراف می‌کند که نیچه اغلب علیه زنان، به‌خصوص زنان باهوش، انتقاد می‌کند و تهدید می‌کند که به سراغ زنان می‌روی؟ شلاق را فراموش نکن. اما به عقیدهٔ اشتوکر فقط یک احمق می‌تواند نفهمد که نیچه این حرف را به طعنه گفته است. او اذعان می‌کند که نیچه خوشبختی مردان را به‌عنوان میل خالص، و در مقابل، خوشبختی زنان را تسلیم خود در برابر اراده مردان تعریف کرده است. با این حال، اشتوکر اصرار می‌ورزد که این فقط در مورد زنانی صدق می‌کند که توسط جامعه فاسدی که نیچه از آن ابراز تاسف می‌کرد، تغییر فرم داده‌اند. او به بخش‌هایی از نوشته‌های نیچه اشاره می‌کند که نیچه در آن‌ها زنانِ «شریف و آزاداندیش» را تصور می‌کند که «برای اعتلای جنسیت خود تلاش می‌کنند.» اشتوکر پس از تبرعه نیچه از شهرت بدِ زن‌ستیزی، به بیان آیین شادی نیچه پرداخت که هر چیز زمینی را الهی می‌کند. او به بیان گمانه‌زنی‌های نفس‌گیر درباره اینکه چه نوع انسان‌هایی ساخته خواهند شد بازگشت.

اشتوکر در ادامهٔ این پتانسیل سرمست‌کننده، کاری کرد که به نظر می‌رسد کمترین نسبت با نیچه را داشته باشد: به سراغ کمک کردن به ضعیفان رفت. او یکی از فمینیست‌های برجستهٔ نسل خود شد و زندگی‌اش را وقف ریشه‌کن کردن شرایط اسفباری کرد که زنان را نیازمند و وابسته نگه می‌داشت. او برای داشتن حق سقط جنین، مرخصی زایمان با حقوق، و حمایت قانونی از مادران مجرد مبارزه کرد. او به هنجارهایی اعتراض کرد که به مردان اجازه میداد با روسپی‌ها ملاقات کنند اما خواستار پاکدامنی زنان بود، ولی بعد، زنان را به دلیل بیماری‌های مقاربتی که از شوهرانشان می‌گرفتند، طرد می‌کرد. او به عنوان یک استاد بین‌المللی شناخته‌شده، از دیدگاه خود در خصوص زنانگیِ آزادشده استفاده کرد تا استدلال کند که زنان به شرایط کاری بهتر و آموزش عالی (تحصیلات تکمیلی) احتیاج دارند. اشتوکر همچنین از آزادی و رضایت جنسی دفاع کرد و استدلال کرد که تنها در عشقِ (جسمی و معنوی) کاملا تحقق‌یافته است که زنان می‌توانند به پتانسیل نیچه‌ای خود دست یابند. او به تاسیس اتحادیه حمایت از مادران و اصلاحات جنسی کمک کرد و در مقاله‌هایش استدلال می‌کرد که زنان باید انتخاب کنند که چه زمانی و از چه کسی بچه‌دار شوند و باید از مراقبت‌های بهداشتی برخوردار باشند تا به فرزندان‌شان اجازه رشد دهند. به نوشتهٔ اشتوکر: «پیروان اخلاق نوین می‌خواهند که هر مادر آلمانی بتواند فرزند خود را تغذیه کند و برای این منظور باید شرایط قانونی اولیه برای شکوفایی زنان وجود داشته باشد.»

استفاده اشتوکر از اصطلاحات نیچه‌ای که بعدا توسط نازی‌ها تصاحب شد، شهرت او را لکه‌دار کرد

علی‌رغم فمینیسم مترقی اشتوکر، جهان‌بینی او تحت‌تاثیر مضمون تیره‌تر نیچه‌ای قرار گرفت که در نوشته‌های آلاماریو نیز تکرار می‌شود. اشتوکر بخشی از جناح «سوسیال-رادیکال» اصلاح نژاد بود: گروهی که شامل فمینیست‌هایی بود که می‌خواستند مطمئن باشند زنان می‌توانند فرزندانی سالم و عادی (نرمال) داشته باشند. این نیز بخشی از ایدهٔ «انسانیت نوین» نیچه‌ای بود که از بیماری و بدشکلی عاری است. اشتوکر به صراحت از عقیم‌سازی اجباری یا اتانازی حمایت نکرد و تا جایی که من می‌دانم، طرفدار اصلاح نژاد نبود. اما پیشنهاد می‌کرد که «جامعه باید از بارداری کسانی که بیماری‌های ارثی دارند جلوگیری کند.» در دنیایی که اخلاق نوین او می‌ساخت، «پیدا کردن ابزاری برای جلوگیری از تولیدمثل بیماران صعب‌العلاج یا افراد منحط» ضروری بود. استفاده اشتوکر از اصطلاحات نیچه‌ای مانند Übermensch (ابرانسان) و Weltanschauung (جهان‌بینی) که توسط نازی‌ها نیز استفاده میشد، شهرت او را لکه‌دار کرده است.

برخی از محققین نیچه سریعا پاسخ خواهند داد که همه این‌ها در حق نیچه ناعادلانه‌ست. فیلسوفانی که آن‌ها را تحسین می‌کنم، در مورد اینکه نیچه چگونه می‌تواند به شما در رسیدن به خودشکوفایی، کنار آمدن با افسردگی یا همکاری بهتر در محل کار کمک کند، می‌نویسند. نیچه‌ای که اینچنین به تصویر کشیده می‌شود چیزی بیش از یک مربی خودیاری به نظر نمی‌رسد که شما را تشویق می‌کند با خودتان صادق باشید، علی‌رغم اینکه رییس یا پارتنر یا جامعهٔ شما چه می‌گوید. درست است؛ این نوع الهام را می‌توان در نیچه یافت. اما این را هم باید بدانیم که فلسفه نیچه بستر حاصلخیزی را برای نوعی قهرمان‌پرستی اقتدارگرایانه فراهم می‌کند که آلاماریو ارائه می‌هد و فعالان محافظه‌کار راست افراطی و بلاگ‌نویسان به‌طور فعالی در حال گسترش برای مخاطبانشان هستند.

آلاماریو ظاهراً گاهی از روی عمد کارتونی و کنایه‌آمیز است و همانطور که می‌خواهد نظم اجتماعی را بشکند، قواعد استدلال را زیر پا می‌گذارد. او ممکن است این روش را نیز از نیچه آموخته باشد، که آمیزه‌ای از اسطوره‌شناسی، کنایه و شوخ‌طبعی، او را در بین فارغ‌التحصیلان -به‌خصوص طبق تجربه‌‌ٔ من، دانشجویان مرد در مقطع کارشناسی- محبوب کرده است.

مهم است بدانیم که، خود اشتوکر نیز، خطرات مشهود در دیدگاه نیچه از هژمونی نخبه‌گرا را به اندازه کافی جدی نگرفت. از آنجایی که او پس از جنگ جهانی اول به فعالیت برای آزادی زنان ادامه داد، فاشیست‌های آلمانی شروع به استفاده از نیچه برای بحث در مورد عصر «پسا-لیبرال» کردند. آن‌ها «اشراف‌زادگان طبیعی» مانند بنیتو موسولینی و آدولف هیتلر را «اخلاف معنوی» نیچه نامیدند. آلفرد بوملر، استاد فلسفه در برلین، شروع به دفاع از چیزی کرد که استیون اشهایم به‌عنوان «تایید مجدد ارزش‌ها و جامعه مردانهٔ جنگجو و قهرمانانه» نیچه توصیف می‌کند. این نوع استدلال، اشتوکر را که جرات کرده بود فلسفه آزادی‌خواهانه نیچه را در مورد زنان به کار ببندد، پست و منفور می‌کرد. شهرت بین‌المللی او به عنوان یک فمینیست به نحوی بود که وقتی نازی‌ها در سال ۱۹۳۳ به قدرت رسیدند، او می‌دانست که دستگیری‌اش قریب‌الوقوع است. او ابتدا به سوئیس، سپس به انگلستان و بعد به سوئد فرار کرد. با نزدیک‌تر شدن ارتش نازی، پس از یه دهه تبعید، همچون یک پناهنده فقیر در شهر نیویورک از دنیا رفت.

به پایان آمد این ویرگول، حکایت همچنان باقیست...

این پست ترجمهٔ آزادی بود از پست How the feminist philosopher Helene Stöcker canonised Nietzsche. اگر پست مشاوره فلسفی، یا وقتی فیلسوفان تراپیست می‌شوند! رو نخوندین هم یه سری بهش بزنید.

نیچهزنانفمنیسمفلسفه
ما شکیبا بودیم و این است کلامی که ما را به تمامی وصف می‌توان کرد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید