ویرگول
ورودثبت نام
شاهپور عظيمی
شاهپور عظيمی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

هلهله در شب

هلهله در شب‌‌

ای پشت و پناه

ای، در گسترهٔ هر چه سپیدهٔ طولانی؛

به وقت چیدن یاس‌ها، می‌دانم...

ترنم ترانهٔ تنهایی توام و باران چکیده بر زلف تابدار

ای....

به زیر باران‌ها نجیب و سر به زیر

ای کاکل اندوه به وقت سقوط ستاره بر دامن شب

بیا برگردیم به قصه‌ها

من از آسمان سرپناه می‌ترسم و

می دانم به اشارتی کوتاه

تا صبح از کوچه‌های بی‌مه باید بگذرم.

وقت ترانه و بوی رمه که سراغت بیایم

اسب و همهمه و هزار پرندهٔ بارانی

در انتظارت نشسته‌اند.

بر طارم تنهاییِ زمزمه‌های این شبِ از خواب پریدهٔ نمناک

لب‌ها را بخوان و برو

***

ای که سپردمت به دست بریدهٔ گیاه

اما بیایی ای...

ای ستارهٔ سراب کوچه‌باغ‌های روز‌های ابری

ای...

ای

آن که نامت بر لب‌ها پیاده می‌رود و «همرهان سوارانند» (*)

· از حافظ

شعرشاعرانه
نویسنده، استاد دانشگاه، تحلیلگر سینما، مترجم کتاب‌های سینما، ادبیات، روانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید