روزنامه شریف
روزنامه شریف
خواندن ۱۲ دقیقه·۴ سال پیش

هفت عامل مردمان عاشق

نگاهی به ارائه پیتر سالووی درباره عشق
نگاهی به ارائه پیتر سالووی درباره عشق


عشق چیست؟ به نظرم حتی اگر به تعداد انسان‌ها راه برای رسیدن به خدا نباشد، حتما به تعداد انسان‌ها تعریف و درک و تجربه از عشق وجود دارد؛ هرکس در «گاه» و در یک «آن» مخصوص به خود توشه‌اش از عشق را برداشته و بعدا با همان توشه تعریفش از عشق را صورت‌بندی کرده است. در این نوشته سعی دارم برداشتی آزاد از ارائه پیتر سالووی که به صورت مهمان در جلسه نهم درس آشنایی با روان‌شناسی دانشگاه یل در مورد عشق صحبت کرد، داشته باشم. در میان نوشته، گاهی گریزی هم به ارائه دکتر آذرخش مکری با عنوان «میل جنسی و اختلال کاهش آن» که در دانشگاه تهران ارائه شده، خواهم داشت. سالووی در این ارائه که ظاهرا در روز ولنتاین هم بوده، سعی می‌کند دانشجوها را با نظریه‌های مهم عشق و جذب آشنا کند و نشان دهد که چیزی که افراد از آشنا شدن با یکدیگر و وصال می‌گویند، راه بسیار سختی نیست و معمولا روندی طبیعی دارد و البته ریزه‌کاری‌هایی که آن‌ها نیز اهمیت زیادی دارد. نکته مهمی که باید همین اول به آن اشاره کرد، این است که برای فهم بهتر گزاره‌های این ارائه، بهتر است که خود دوره آشنایی با روان‌شناسی کامل دیده شود.


فراق قاعده است و وصال استثنا؟

وقتی سراغ داستان‌های عاشقانه می‌رویم، اولین چیزهایی که به چشم‌مان می‌آید، نحوه آشنایی و وصال عاشق و معشوق با یکدیگر است؛ چگونه اتفاقات خارق‌العاده و عجیب و در کار بودن ابر و باد و مه و خورشید و فلک لازم است تا دو نفر یکدیگر را ببینند، بیابند، مهرشان در دل هم افتد، آشنا شوند و در نهایت به وصال هم برسند. حتما باید اسب رستم، رخش گم شود تا رستم در پی یافتن آن، به شهر سمنگان برسد و با دختر شاه آنجا، تهمینه آشنا شود، یا حتما زال باید مسئول زابل شود و به صورت اتفاقی در پی سرکشی از کابل با رودابه آشنا شود و بعد برای صحبت با او به برج رودابه برود و با موی بلند او بتواند به بالای برج برسد، یا سیندرلا، حتما باید کفش‌اش را در کاخ پادشاه جا بگذارد تا پسر پادشاه به وصال او برسد. وقتی هم که سراغ دیوان شعرای خودمان می‌رویم، می‌بینم که دوری و فراق از یار در ابیات بروز بیشتری دارد تا وصال و در بر یار بودن، گویا قاعده بر فراق است و وصال نادر و کم‌یاب. اصلا چرا جای دوری برویم؟ کافی‌ست در شبکه‌های اجتماعی سرکی بجنبانید تا ببینید چگونه مردم از نرسیدن به یار و نهان‌شیداهایشان، شکوه سر می‌دهند و آه از نهاد بلند می‌کنند.


مثلث صمیمیت، اشتیاق و تعهد

برای شروع بحث، باید اول مفهوم عشق را تعریف کنیم. عشق به چه معناست؟ و بر اساس این تعریف، رابطه‌ها چگونه دسته‌بندی می‌شوند؟ و در ادامه، بیشتر این ارائه، به این مسئله خواهد پرداخت که چگونه یک نفر، نفر دیگر را از لحاظ رمانتیک، جذاب می‌بیند و می‌خواهد یک رابطه عاشقانه با او داشته باشد.

رابطه‌ها بر اساس تئوری مثلث رابرت استرنبرگ دارای سه وجه هستند:

۱. صمیمیت

۲. اشتیاق

۳. تعهد

صمیمیت به این معناست که با طرف مقابل‌تان چقدر راحت هستید؟ چقدر راحت و بدون احساس مزاحم بودن یکی برای دیگری وارد گفت‌وگو می‌شوید؟ چقدر به یکدیگر متصل هستید و اگر رازی داشته باشید که دیگران محرمش نیستند، می‌توانید راحت و صمیمی به او بگویید؟

اشتیاق چیست؟ اشتیاق به این معناست که به طرف مقابل‌تان چقدر کشش دارید؟ چقدر طرف مقابل جذب‌تان می‌کند و خلاصه او می‌کشد قلاب را؟ البته منظور در اینجا اشتیاق و کشش جنسی به طرف مقابل است، یعنی چقدر بدون احساس بد و با میل و انگیزه به طرف مقابل‌تان از نظر جنسی تمایل دارید؟

تعهد هم که معمولا با تأهل کنار هم می‌آید، به رابطه‌تان با طرف مقابل مربوط می‌شوید، چقدر نسبت به این رابطه احساس وفاداری دارید؟ چقدر حاضر هستید برای بهتر شدن این رابطه تلاش کنید و هزینه بدهید و با فداکاری خودتان از نابودی‌اش جلوگیری کنید؟ خلاصه همان «تو حاضری برای عشق‌مان چه کار کنی؟»


عشق کدام است؟

اگر هر سه مورد صمیمیت، اشتیاق و تعهد را در رابطه با فرد مقابل‌تان دارید، به این معناست که شما نسبت به طرف مقابل عشق می‌ورزید و عاشق او هستید اما اگر مثلث‌تان ناقص است و ضلعی از آن می‌لنگد، بی‌زحمت اسم عشق روی رابطه‌تان قرار ندهید و بگذارید این عشق برای مردم بماند. اگر سه از سه نیستید، رابطه‌تان اسم دیگری دارد؛ مثلا یک دوست صمیمی عبارت است از رابطه‌ای که در آن موارد اول و سوم، صمیمیت و تعهد وجود دارد (قطعا نسبت به دوست صمیمی‌تان کشش و اشتیاقی از نوع جنسی ندارید). همچنین اگر فقط در خودتان نسبت به فرد دیگری فقط اشتیاق و کشش و جذبه حس کردید و هنوز خبری از صمیمیت و تعهد نیست، به این رابطه، در اصطلاح عشق در نگاه اول می‌گویند. در برخی جوامع سنتی که عقد برخی‌ها در آسمان‌ها و به دست افلاکیان بسته شده و برای پسر و دختر انتخابی در کار نیست، صرفا مورد سوم، یعنی تعهد در رابطه وجود دارد، یعنی دو نفر که بدون شناخت برای یکدیگر انتخاب می‌شوند و به ازدواج یکدیگر در می‌آیند، صرفا تعهدی بر مبنای دین یا قانون نسبت به رابطه‌شان حس می‌کنند و حداقل در اول کار خبری از صمیمیت و اشتیاق نیست. به طور خلاصه می‌توانید نوع رابطه‌ها را در جدول زیر بیابید. روابط‌تان با اطرافیان خود را یک‌بار دیگر به صورت دقیق بررسی کنید و ببینید طبق تعاریف این جدول، اسم رابطه‌تان با آنها دقیقا چیست.


چطور عاشق می‌شویم؟

حالا که فهمیدیم عشق به کدام نوع رابطه اطلاق می‌شود و تعریفش حداقل در اینجا چیست، به این سئوال می‌رسیم که چه چیزی باعث می‌شود که دو نفر به یکدیگر جذب شوند؟ آیا اتفاق عجیبی رخ می‌دهد و واقعا کائنات دست‌های پشت پرده‌شان را حرکت می‌دهند؟ در ادامه سالووی سعی می‌کند روند معمول این اتفاق را توضیح دهد.

ارتباط و علاقه دو نفر به یکدیگر بر اساس هفت متغیر رخ می‌دهد. خود این هفت مورد به دو قسمت تقسیم می‌شوند. قسمت اول یا سه مورد اصلی و مهم و قسمت دوم یا چهار مورد جالب که اهمیت‌شان از قسمت اول، کمی کمتر ولی وجودشان ضروری و لازم است:

الف) سه مورد اصلی:

1. نزدیکی (Proximity)

2. شباهت (Similarity)

3. آشنایی (Familiarity)

ب) چهار مورد مهم دیگر:

1. شایستگی (Competence)

2. جذابیت فیزیکی (Physical attractiveness)

3. اثر بدست آوردن – ازدست دادن (Gain-loss effect)

4. حس اشتباه تحریک (Misattribution of arousal)


اطرافت را بپا!

در طی تحقیقات، معلوم شده که به عنوان مثال افرادی که در یک شهر در مناطق نزدیک بهم سکونت دارند یا در یک خوابگاه اتاق‌هایشان در مجاورت یکدیگر است، با احتمال بیشتری با هم وارد یک رابطه عاشقانه می‌شوند. اصل اول، که نزدیکی (Proximity) است بیان می‌کند که احتمال اینکه شما با فردی که از نظر فیزیکی به شما نزدیک است، وارد رابطه شده و عاشقش شوید، بسیار بیشتر از دیگر افرادی‌ست که از شما دور هستند و کم‌تر گذرتان به کویشان می‌خورد. همین است که از لانگ دیستانس عشق و رابطه درست‌وحسابی‌ای درنمی‌آید. به طور مثال، احتمال اینکه شما عاشق هم‌دانشکده‌ای‌تان شوید، خیلی بیشتر از آن است که با یک نفر دیگر در یک دانشگاه دیگر وارد رابطه شوید. البته اگر دانشکده و دانشگاه‌تان قابلیت عاشق شدن را داشته باشد! در واقع وقتی یک نفر معمولا در محیط اطراف‌تان حضور دارد و با هم برخورد دارید و همدیگر را می‌بینید و شاید سلام و علیکی هم می‌کنید، احتمال تشکیل رابطه هم بین‌تان وجود دارد. پس سعی کنید که به اطراف‌تان با دقت بیشتری نگاه کنید و البته دایره دوستی وسیعی داشته باشید تا آن‌قدر آدم دوروبرتان باشد که از بین‌شان بتوانید عاشق همانی شوید که ویژگی‌های مدنظرتان را دارد و به مرد/زن رویاهایتان شبیه‌تر است و همیشه خوابش را می‌بینید.


کبوتر و باز و داستان همیشگی

اصل دوم شباهت(Similarity) است. مثل کبوتر با کبوتر، باز با باز هم دقیقا همین‌جا وارد داستان می‌شود و خودش را نشان می‌دهد. افرادی که در زمینه های مختلف شبیه به یکدیگر هستند، برای همدیگر جذابیت بیشتری دارند و اشتیاق بیشتری در همدیگر برای نزدیک شدن ایجاد می‌کنند. این شباهت می‌تواند قد و چهره افراد باشد، رشته دانشگاهی باشد، علايق سینمایی و موسیقی باشد و یا حتی نظرات سیاسی و اجتماعی و البته قومیت و فرهنگ و نژاد. ما به کسانی علاقه‌مند می‌شویم که به آن‌ها شبیه باشیم. البته باید توجه داشت که این گزاره در صورتی درست است که تمامی شرایط برابر باشد و فقط همین عامل متغیر و تعیین‌کننده احتمال جذب شدن به تشکیل رابطه با یک فرد.


عشق در یک نگاه؟! ندیده و نشناخته؟!

مورد آخر در بین عوامل اصلی، آشنایی(Familiarity) است. در واقع ما با کسانی وارد رابطه می‌شویم و عشق‌شان را در دل احساس می‌کنیم که مدت زمانی از آشنایی‌مان با آنها می‌گذرد و شناختی از آنها بدست آورده‌ایم و ارتباطی با آنها داریم. بنابراین طبق این اصل امکان و احتمال اینکه با غریبه‌ای که صرفا در یک مهمانی او را دیده‌ایم وارد رابطه شویم، بسیار پایین است. اما اینجا تفاوتی بین پسرها و دخترها وجود دارد. دکتر مکری در ارائه‌اش به نظریه رزماری باسون (Rosemary Basson) اشاره می‌کند که در فرآیند آشنایی و ایجاد رابطه، معمولا جنس مذکر کمی سریع‌تر وارد رابطه می‌شود و عشقش زبانه می‌کشد ولی جنس مونث به آرامی علاقه‌مند می‌شود و آتش عشق‌شان ناگهان سر بر نمی‌آورد. خلاصه که ما معمولا با کسی رابطه عاشقانه پیدا می‌کنیم که قبلا او را می‌شناسیم و با او ارتباط هم داشته‌ایم.

حال که با سه اصل مهم در فرآیند ایجاد علاقه و عاشق شدن آشنا شدیم، سراغ چهار عامل ثانویه می‌رویم که جالب‌تر و پیچیده‌تر هستند و بحث پیرامون آن‌ها زیاد است.


آدم عادی ممکن‌الخطاست

اولین مورد شایستگی (Competence) است. شایستگی در واقع اشاره دارد به این مسئله که هرکدام از ما با توجه به عقاید و افکار و باورها و پیش‌فرض‌های ذهنی که داریم،‌ یک‌سری معیار و متر در ذهن‌مان تعبیه کرده‌ایم و با توجه به آنها به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه افراد را می‌سنجیم و قضاوت می‌کنیم و در نتیجه این سنجش و قضاوت، افراد شایسته‌تر را برای تشکیل رابطه انتخاب می‌کنیم. اما نکته جالبی در اینجا وجود دارد؛ درست است که ما به افراد شایسته علاقه‌مند می‌شویم و احتمال بیشتری برای تشکیل رابطه با آنها داریم ولی افرادی خیلی شایسته نیز ما را می‌ترسانند و به نوعی تهدیدی برای ما به حساب می‌آیند. به همین سبب ما جذب افرادی می‌شویم که علاوه بر شایستگی، مبرا از خطا هم نباشند. در واقع ما نسبت به افرادی که خوب هستند ولی اشکال هم در کارشان و مویی در ماست‌شان پیدا می‌شود، بیشتر حس دوستی و قرابت پیدا می‌کنیم، چون نسبت به دیگرانی که بسیار عالی و کامل هستند، به خودمان شباهت بیشتری دارند. اثر پرتفال(pratfall effect) نامی‌ست که روی این موضوع گذاشته‌اند. مثال معروف این اثر هم، اتفاق روی‌داده برای بیل کلینتون و خیانت‌اش به هیلاری کلینتون است که حتی بعد از برملا شدن این موضوع، از محبوبیت بیل کلینتون کاسته نشد و مردم در جواب چرایی قضیه بیان می‌کردند که این اتفاق نشان داد که او هم انسان است و از خطا مبرا نیست. در واقع ما فردی را دوست داریم که در عین شایستگی، امکان خطا هم داشته باشد و او را به فرد متوسطی که خطا می‌کند، ترجیح می‌دهیم. پس سعی نکنید خودتان را بسیار عالی نشان دهید، خود خودتان باشید، بهتر نتیجه می‌گیرید.


خدا هم زیباست و زیبایی را دوست دارد

مورد بعدی به جذابیت فیزیکی (Physical attractiveness) ارتباط دارد. واقعیت به ظاهر تلخی که اینجا خودش را نشان می‌دهد این است که زیبایی ظاهر، قسمت مهمی از علاقه‌مند شدن و شروع یک رابطه را تشکیل می‌دهد. سالووی در این جا به آزمایشی اشاره می‌کند که در دانشگاه انجام و از دانشجوها پرسیده شد که کدام یک از معیار‌ها برای آنکه به یک نفر علاقه‌مند شوند، مهم است. اکثر افراد به معیارهایی مانند حس‌ شو‌خ‌طبعی، گرم‌بودن، مشتاق بودن، باهوش بودن و موارد دیگر اشاره کردند ولی جذابیت فیزیکی در رده های بسیار پایین قرار گرفت. سپس افراد را به صورت کاملا تصادفی به قرار های آشنایی فرستادند و سپس بررسی کردند که کدام قرار به قرار دوم منجر شده است. نتایج نشان می‌داد قرارهایی به قرار دوم و بیشتر ختم شده که معیار زیبایی ظاهر در آن‌ها نمره خوبی گرفته است، یعنی جذابیت فیزیکی برای دو طرف برقرار بوده و نه لزوما حس شوخ‌طبعی، باهوشی یا گرم ‌بودن. پس ظاهر بسیار مهم است اما برای رابطه طولانی مدت، قطعا شاخص های دیگر هم بسیار تأثیرگذار خواهندبود. خلاصه برای شروع به سرووضع خودتان برسید و ظاهرتان را حسابی بیارایید که در اولین برخورد تنها چیزی‌ست که طرف مقابل از شما می‌بیند.


پیوسته و آهسته

مورد سوم اثر از دست‌دادن-به دست آوردن (Gain-loss effect) نام دارد. در واقع این اثر بیان می‌کند که ما بیشتر به تغییرات حساس هستیم تا شرایط موجود. چیزی که تغییرات به ما نوید می‌دهد ترکیبی از خطر و موقعیت جدید است که چون برای ما ناشناخته به نظر می‌رسد، نسبت به آن واکنش نشان می‌دهیم. ما نسبت به کسانی که به مرور به ما توجه می‌کنند و توجه‌شان ناگهانی نیست، علاقه‌مندی و حس بهتری داریم. در واقع جذب کسانی می‌شویم که آرام آرام و در طی زمان علاقه‌مندی خود را ابراز می‌کنند و از افرادی که ناگهانی به ما علاقه‌مند شده و آن را ابراز می‌کنند، دوری می‌جوییم. ابراز علاقه ناگهانی معمولا از سوی طرف مقابل پس زده می‌شود. این موضوع درباره ابراز عدم علاقه هم صادق است. اگر کسی ناگهانی به ما بگوید که از ما خوشش نمی‌آید، چندان برای ما مهم نخواهد بود، ولی اگر کسی که می‌شناسیمش، آرام آرام از ما دور شود، باعث رنجش بسیار ما خواهد شد.


مطمئنی عاشق شدی؟

مورد آخر حس اشتباهی تحریک یا (Misattribution of arousal) است. در واقع برخی اوقات و براساس شرایطی، این حس در ما ایجاد می‌شود که عاشق شده‌ایم و دیگر بدون او نمی‌توانیم، ولی اگر به شرایط نگاه کنیم احتمالا متوجه اشتباه برداشت خود خواهیم شد. به طور مثال ترس باعث ایجاد تپش قلب می‌شود و اگر بعد از ترس با کسی ملاقات کنیم و این تپش قلب را به علاقه به فرد مقابل ربط دهیم، دچار خطای برداشت شده‌ایم. یا به عنوان مثالی دیگر مصرف قهوه، باعث تپش قلب و عرق کردن می‌شود و ما فکر می‌کنیم به کسی که با او در حال خوردن قهوه هستیم علاقه‌مند شده‌ایم. حس عدم امنیت نیز باعث می‌شود که برای تأمین امنیت به سراغ فردی برویم که حس می‌کنیم می‌تواند امنیت ما را تأمین کند و این ارتباط را به علاقه‌مندی ربط می‌دهیم. فهمیدن درست این علاقه نیازمند گذشت زمان و ارزیابی ما از رابطه و مشورت گرفتن از مشاور است.

به عنوان جمع‌بندی شاید بشود گفت که روند آشنایی ما با فرد دیگر و ایجاد حس علاقه‌مندی و عاشق شدن، لزوما از مسیر های عجیب نمی‌گذرد و روندی طبیعی و مشخص دارد.


پیتر سالووی
پیتر سالووی


روان‌شناس هیجانی

پیتر سالووی، دانش‌آموخته کارشناسی روان‌شناسی و ارشد جامعه‌شناسی از دانشگاه استنفورد است. او دکترای خود را زیر نظر جودیت رادین در دانشگاه یل گذرانده است. از سالووی به عنوان پیشگام روان‌شناسی هیجانی یاد می‌شود. هوش هیجانی، احساسی یا عاطفی شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجان‌های خود و دیگران است. او و جان مایر در مقالات خود نشان دادند که انسان‌ها، توانایی‌های مختلفی در کنترل احساسات، استدلال و ادراک دارند. و برخلاف نظر رایج در مورد هوش، سالووی و مایر معتقدند که احساسات نه تنها مخل استدلال نیست، بلکه در صورت هدایت صحیح می‌تواند اثرات مثبت زیادی نیز داشته باشد.

از دیگر کارهای سالووی می‌توان به تحقیقات در روان‌شناسی سلامت اشاره کرد؛ جایی که او اصول روان‌شناسی را برای بررسی پیام‌رسانی سلامت برای کاهش خطر ایدز، تشخیص زودهنگام سرطان و ترک سیگار اعمال کرد. او در حال حاضر رئیس دانشگاه یل است.


محمد شرافتی


دانشگاه شریفروزنامه شریفپیتر سالوویعشقروانشناسی
روزنامه شریف/ اخبار راستکی دانشگاه صنعتی شریف را از روزنامه دنبال کنید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید