رضا
رضا
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

در جواب مهتاب (فراموشی دیگر جواب هیچ دردی نیست)

گر جهان میچرخد وملعب شده+در حقیقت باعث هر تب شده
گر تماشا میکنی با صد غرور+یا نوازش او تو را با صد سرور
گرکه نورش روی موهایت زند+بهترین ها روی رویایت زند
با حواس جمع و حس بی نظیر+گام بردار روی این ام الخطیر
گر چه میبندی دو چشمت عیب نیست+نور و گرما پشت چشمت عید نیست
این همه آثار ملعب خانه است+با تو و دنیای تو در چانه است
گر چه میخواهی در آغوشش شوی+مست و دیوانه و مدهوشش شوی
لیک جانا جای نور دنیوی+روشن و رعنا زنور معنوی
گر چه دوست داشتن به یادت هست هست+گر چه دنیا میشود یکباره پست
وین همه دوست داشتن و پستی او+خود ببر بالا و دور از هر عدو
گفته ای شب خاطراتت ساز کرد+قصه ای از عشق تو آغاز کرد
گفته بودی باز در فکرش شدی+عاشق و دلداده ی بکرش شدی
گغته بودی گفته هایش زنگ توست+راز او راز تو و هم سنگ توست
با دل خود رفت و آمد ساختی+یا که آن بیچاره دل را باختی؟
چشمها باز لیک از رازت مگو+در جهانت جستجو و جستجو
خوب تحقیق و مدارا ساختن +قلب خود با همترازت باختن
با کلام هم میتوان بازی نمود+ظاهرا بنده و در عین سجود
لیک جانا اصل و بنیادش ببین+از درخت آرزو گل را بچین
گر چه شیدایی دوبیتی ساز کرد+روی این دنیای سخت را باز کرد
تا تو و دیگر عزیزان مثل تو +با هواسی جمع دل را در گرو

<br/> ۰

فراموشیدرددرماندنیاملعبخانه
48 کارشناس و مدرس آتش نشانی و شاعر با تخلص شیدایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید