بوی نمِ بارون روی خاک. شایدم بوی خاکاَره. راهرفتن روی برگهای پاییزی #خیابان_انقلاب . خوردن آش نیکوصفت یا املتهای بازارچهی #پارک_لاله . نوشیدن چایِ #دانشکده_حقوق . اصلن اولین برف سال و ذوقزدگی بچه و بزرگسال. شیرینی دادن همکار. اولین دستمزد. #ساحل_دریا و بوی هیزمهای داخل آتش. آهنگی قدیمی که حسی خوب میده، مثل کوهِن؛ شایدم هایده. سرخی توتفرنگی یا مزهی هلو، یا بوی باقالی چرخیها. انار دونشده، گلپر زده. بوی یاس، خصوصن نوع رازقیاش. خبرِ عمو یا خالهشدن. قهوهی کافه ایما. کادوی تولد خارج از وقتش! رفع خستگی از تن بعد از یه فیلم خوب توی سینما. خبر افزایش مرتبه یا حقوق توی شرکت...
همهی این لذتها - که تمامِ سعیام رو کردم تا واقعی باشن و ملموس - احتمالن چیزی شبیه به داشتنِ تو هستن.
شایدم نباشن. نمیدونم. من که نداشتمات. ولی داشتن تو، قطعن چیزی به همین قشنگیه. نه؟