فاطمه شیبانی
فاطمه شیبانی
خواندن ۱ دقیقه·۳ روز پیش

قرض و قوله


یه تذکر بجا: این پست به جهت شرکت در چالش #پرداخت_مستقیم_پیمان نوشته شده است.
موضوع اول: تجربه فراموشی پرداخت قبض و قسط تا حالا شده قسط وام یا قبضت رو فراموش کنی و اضطرابش رو تجربه کنی؟ برامون از اون لحظه بگو و تصور کن که با پرداخت مستقیم (دایرکت دبیت) همه این پرداخت‌ها خودکار انجام می‌شد، چقدر فرق می‌کرد!

بچه که بودم همیشه به بابام حسودیم می‌شد. چون من باید مشق می‌نوشتم ولی بابام هيچوقت مشق نداشت. به‌خصوص شبای امتحان، حسادتم به اوج خودش می‌رسید. حسادت و استرس. دوست داشتم زودتر مثل بابام بزرگ شَم، تا نه مشقی داشته باشم و نه استرسی.


بزرگ‌تر که شدم دیدم استرس‌هام هم دارن با من بزرگ می‌شن، حتّی بزرگ‌تر از خودم، بزرگ و بزرگ‌تر، وسیع و عمیق‌تر.
بزرگ‌تر که شدم دیدم استرسِ شبِ امتحانِ ریاضی، ترس از بلد نبودنِ ضرب و تقسیم سرِ جلسه‌ی امتحان، واقعاً اِندِ بچه‌بازی بوده، حتی اگه مشتق و انتگرال باشه (حتی آمار و احتمال، حتی جبر و مثلثات)
بزرگ‌تر که شدم دیدم استرس از بین نمی‌ره، تنها از شکلی به شکلِ دیگه تبدیل می‌شه (و از سایزی به سایزِ دیگه، سایزی به مراتب بزرگ‌تر...): قرض و قوله، وام و خرده وام، قسطِ بانک جُدا، قبضِ برق جُدا، قبضِ گاز جدا، نون و آب جدا... یه دنیا خرج، جدا جدا...

از وقتی بزرگ شدم همیشه به "بچه‌ها" حسودیم می‌شه، حتی به بچگیِ خودم. به استرس‌های بچگانه. به خودِ کوچولوم و استرس‌های کوچیک‌تر از خودم.
الان که بزرگ شدم یه چیزیو فهمیدم. اینکه اصلاً دوست ندارم زودتر مثل بابام بزرگ شَم. اصلاً نمی‌تونم به بزرگیِ بابام شَم.

بزرگ‌مردِ پُر استرس خانواده، مردِ بزرگِ حسادت‌برانگیز، نفست گرم، سایه‌ت مستدام.


همین دیگه،

نوشتم که قدر بدونم...


#پرداخت_مستقیم_پیمان

پرداخت مستقیمپرداخت_مستقیم_پیمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید