شیطون بلا
شیطون بلا
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

استاد شهریار عاشق پیشه

استاد شهریار یه عاشق به تمام معنا بوده به نظرم کسی که پزشکی رو ول میکنه و سراغ ادبیات و شعر و شاعری میره. با گدشت سال ها هنوز هم در انتظار معشوقه خودش بود. چند تا قطعه از اشعار این استاد عاشق پیشه رو در مورد عشق با هم ببینیم.

کس نیست در این گوشه فراموش‌تر از من
وز گوشه‌نشینان تو خاموش‌تر از من
هر کس به خیالیست هم‌آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
می‌نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوش‌تر از من
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده‌تر از من نه و مدهوش‌تر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه پوش
اما شب من هم نه سیه‌پوش‌تر از من
گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوش‌تر از من
بیژن تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاووش‌تر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوش است
بشکفت که یا رب چه لبی نوش‌تر از من
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل
دیگی نه در این بادیه پرجوش‌تر از من

این رو هم وقتی در بستر بیماری بوده و با اصرار اطرافیان استاد معشوقه استاد هم که مثل اون حالا پیر و فرتوت شده به ملاقاتش میاد میگه : آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا :(

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

سلام خورشید من در روز سردم
سلام ای مرهم و داروى دردم
سر ﻭ همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر ﻭ من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی ﻭ هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس و عشق ﻭ جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم
عشق و آزادگی ﻭ حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیارزد که بی سیم و زر
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار ﻭ درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه‌ی ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ خود میگذرم

این پست به مرور تکمیل می شود (17 بهمن 1400).
اینم پست از نوشته های شیطون بلا رو هم ببینید:
❤️❤️ متن های زیبا و عاشقانه برای تبریک روز زن به همسرتون ❤️❤️



شعرشهریارعاشقانه
به نوشتن و خوندن رمان، متون و شعرهای عاشقانه علاقه دارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید