A girl with a big smile
A girl with a big smile
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

تا ابدیت دوستت دارم

استارت زدم و راه افتادم، دست چپم را روی فرمان فشار دادم. شست دستم تیر کشید، یادم افتاد با چاقو بریده بودمش. زخم قلبم اما تازه‌تر بود. نامه های عاشقانه معشوقه قدیمی‌اش را پیدا کرده بودم. حساس و عصبی شده بودم. پیازها را با حرص روی تخته کوبیدم. وقتی وسط تاکیدهایش بر بی اهمیتی گذشته گفت یعنی تو هیچی از رابطه های قدیمیت نداری؟، شست دستم را بریده بودم. خروجی یادگار شمال را خارج شدم که صدایش توی ماشین پیچید:

- هنوزم میندازیش دستت؟
جا خوردم.ادامه داد:

- که همه چیز رو بعد از هر رابطه میریزی دور، نه از بغض و ناراحتی، بنظرت تموم شده ها رو باید ریخت دور؟ که ته کشو آیینه یه چیزی پیدا کردی و فکر کردی مال کی بود؟ چرا نگفتی روش چی نوشته بود؟

سعی کردم بهش فکر نکنم، یادگار خیلی شلوغ بود، دو سه بار اشتباهی راهنما زدم و لاین عوض کردم اما خروجی من هنوز نرسیده بود.

- وقتی یادت اومد کاغذ دست خط منه دقیقا همین حال شدی. نوشته بودم "موهات خیلی قشنگ شده" یادته کی نوشته بودم؟ قهر بودیم باهم. نصفه نیمه بهم زده بودیم. عدل هم یه روز بعدش کلاس مجتمع فنی داشتیم. تو بی شرف هم موهات رو دارچینی خیلی خیلی روشن کردی. هیچوقت موهات رو روشن نمی‌کردی. آخ عجب رنگی بود. نصف کلاس روی صورت تو بود. طاقت نیاوردم. اینو روی یک ته برگ ای-تی-ام برات نوشتم. نگاه کردی. گذاشتی اون گوشه.همین که پاره نکرده بودیش دلم خوش بود.یادته؟

تابلو ها نوشته بودند همت شلوغه. خدا خدا می‌کردم حکیم خلوت باشه. پیچیدم توی حکیم، صدای ضبط رو بلند کردم اما هنوز صداش واضح به گوش می رسید.

- حالا چرا گاز میدی اینقدر؟ یواش. آخرش جوری که مثلا نفهمم کاغذ رو گذاشتی توی جیبت. نگفتی بهش وقتی دست خط من رو دیدی پوزخند زدی؟ نگفتی بعد من آتیش زدی به زندگیت؟ نگفتی آتیش زدی به قلب من؟ نگفتی پای اسکایپ با من بهم زدی؟

نمیخواستم یادش بیفتم. لعنت به حکیم. لعنت به شلوغیش. لعنت به اون روز … تازه از حموم اومده بودم. با حوله نشستم روبروش. گفتم و گفتم و گفتم تمام. ‹برو دنبال زندگیت›.فقط نگاهم کرد، همون نگاهی که حاضر بودم براش بمیرم. دماغش قرمز شد. بمیرم که میخواست گریه نکنه. دست دراز کرد و هر چی روی میز بود رو با نوت بوک پرت کرد . آخرین تصویری که دیدم اتاق در حال چرخش بود.

- نگفتی گه زدی تو زندگی جفتمون؟ خودتو بدبخت کردی و منو …. نگفتی وقتی فهمیدم چه بلایی سر زندگیت آوردی زنگ زدم بهت؟ اون کثافت کی بود توی زندگیت راهش داده بودی؟

وقتی زنگ زد روی توالت فرنگی داشتم گریه میکردم. فقط گفتم سلام. بدون مکث گفت من بیام ایران، اون دیوثو چک مال میکنم، صبر کن من آخر هفته هرجور شده برمیگردم. قطع کرده بودم.

- نگفتی اومدم بغلت کنم، دستت رو گذاشتی رو قفسه سینه ام که جلوتر نیام؟ میدونستی هرچی باقی موند بود ازم همون لحظه خرد شد؟

اون عصر نشسته بودیم توی کافه. عکس دختری افتاد روی گوشیش. گفتم به! دوست دخترته؟ گفت گمون نکنم، قرار بود باشه. با تو به مشکل خورده، عکسهات رو می بینه، کادوهات رو میبینم دیوانه میشه. داد زدم احمق هنوز داریشون؟بنداز دور، عذاب نده دختر مردم رو. زل زد توی چشمهام گفت نمیتونم. دوستشون دارم. لاکردار تو تمام خاطرات اون سالهامی چجوری یادت نیفتم؟
- نگفتی هیچوقت حاضر نشدی بیای سر خاکم؟ اصلا یادته قطعه چند بود؟
چشمام پر اشک شد. هیچوقت نپرسیده بودم. که هیچوقت یادم نمونه.
- صفحه اول اون کتاب موراکامی رو یادته؟ اون کتاب الان صفحه اول نداره. آره، تو پاره کردی. اما شک ندارم یادته. ‹بدون تا ابدیت دوستت دارم›
از فشار زیاد دستم‌ دور فرمون، زخم دستم باز شد. تیر کشید. بهانه خوبی بود. وسط تونل رسالت گریه کردم .

داستان
سالهاست در کنار قهقهه‌های بلندش به داستان‌هایش معروف است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید