داستان از اونجا شروع شد که دلم خواست شعرها و حکایتهایی که بیشتر به دل خود نشستن رو با دوستان به اشتراک بزارم.
پارسال بود که روز اول اردیبهشت یهو تصمیم گرفتم که یه چالش بزارم به اسم سی شب سی سعدی ، چالشش هم شخصی بود در واقع خودم رو خواستم به چالش بکشم،اولش هم فکر نمیکردم که خیلی سخت باشه، گفتم شعرهایی که میخوام بخونم رو که میدونم، سریع ضبط میکنم و ادیت میکنم و توی دو سه شب همه رو ضبط میکنم و بعدشم آپلود میکنم و داستان به خیر و خوبی پیش میره.
اما اونقدر از من وقت گرفت که تمام سی و یک شب اردیبهشت من همه کارهام رو گذاشتم کنار که فقط برسم این چالش رو تموم کنم.
در واقع دارم تمرین میکنم که تمام کننده باشم.
یکی از مهمترین مهارتهایی که باید توی زندگیمون یاد بگیریم و خوب ازش استفاده کنیم، مهارت (تمام کننده بودن) هست.
بگذریم پارسال یه جوری بخیر گذشت که تا آخر سال نرسیدم هیچی ضبط کنم.
امسال اما با برنامه ریزی شروع کردم توی تطعیلات عید نشستم و زمانبندی کردم و اینبار از کتاب گلستان سعدی شروع کردم و یک بار دیگه کتاب رو از اول تا آخر خوندم، یه سری از حکایتها رو انتخاب کردم و با اینکه فکر میکردم تا آخر فرودین همه رو ضبط میکنم، شب آخر فروردین تونستم فقط اولیش رو ضبط کنم و با همه شرایطی که بود چالش رو برای خودم شروع کردم.
شب اول داستان اینکه چی شد سعدی تصمیم گرفت گلستان رو بنویسه تعریف کردم که لینکش رو همین پایین میزارم.
زمانش ۲۰ دقیقه هست و توی پلتفرم آپارات هم آپلودش کردم که بدون نیاز به فیلترشکن هم بشه نگاهش کرد، البته تو کانال یوتیوبم هم گذاشتمش که از اونجا هم قابل دیدن باشه.
خوشحال میشم که ببینید، امیدوارم که براتون مفید باشه و من رو در نظراتتون سهیم کنین.