تمرکز. این چیزی است که بسیاری از ما به آن نیاز داریم. به آن نیاز داریم تا وقتی در حال انجام کاری هستیم، ناگهان سر از کار دیگری درنیاوریم. به آن نیاز داریم تا بتوانیم به قولهایمان عمل کنیم. بتوانیم بدون تاخیر کارهایمان را انجام دهیم. بتوانیم کیفیت کارها و زندگیمان را بالا ببریم. بتوانیم از زمانی که در اختیار داریم بیشترین استفاده را کنیم. حتی بتوانیم از هر لحظه زندگیمان لذت ببریم.
اجازه بدهید از به کار بردن اصطلاحاتی مانند «بسیاری از ما»، «اغلب»، «اکثریت» و «بعضیها» پرهیز کنم و نمونهای واضح در اختیار شما قرار دهم: من. تمرکز را دوست دارم اما کمتر موفق میشوم روی موضوعی متمرکز باشم. به قول مادرم: «دلی دارم زیبا...». منظورش این است که دوست دارم همه کار انجام دهم. به هر رشتهای که توانستم سرک کشیدم؛ در دنیای موسیقی دوره دف را تمام کردم. بعد دلبسته صدای کمانچه شدم، نیمه کاره رها کردم. سهتار جذبم کرد، سیم سازم پاره شد، دیگر سهتار نزدم. با مداد سیاه طراحی کردم. دوره ابتدایی تصویرسازی رفتم. از روی یوتیوب کار با رنگ آکریلیک را یاد گرفتم. به نوعی از طراحی با قلم و جوهر یا ؟؟؟ شدم وقتی اتفاقی در پینترست Pen and Ink Techniques and Practice را جستوجو کردم. بعد دوباره به تصویرسازی ذهنی برگشتم. سراغ یادگیری قلاببافی با کمک یوتیوب رفتم. بعد بافتن با دو میل را امتحان کردم. سعی کردم شعر بنویسم. بعد سراغ ترانه رفتم. عکاسی کردم. در نمایشگاه شرکت کردم. داستان نوشتم. مجموعه مقالات جمع کردم. در جشنواره رقابت کردم. دویدم. شنا کردم. سراغ ترجمه رفتم.یادداشت نویسی را هدف قرار دادم. حوزه روزنامهنگاریام را عوض کردم؛ حقوق بشر، حقوق کودک، اجتماعی، اقتصادی، فناوری، رسانههای اجتماعی، سلامت دیجیتال، اخبار داخلی. و حالا دارم برایتان وبلاگ مینویسم.
همسرم به این حالت در مقیاس کوچکش میگوید «پرش افکار». یعنی وقتی میخواهی زنگ بزنی به همکارت، گوشی را برداری و بروی توی اینستاگرام، از آنجا کشیده شوی به توییتر، بعد حواست پرت تلویزیون شود و فیلم ببینی، وسط فیلم دیدن بروی اسم کارگردان را جستوجو کنی ناگهان بیفتی توی یکی از خبرگزاریها و اخبار مربوط به بچه دزدی را بخوانی و...
اگر تمرکز داشتم، شاید یکی از کارهایی که گفتم را تا بهترین سطح میرفتم. اما به تنها کاری که وفادار ماندم، نوشتن است. نوشتن و نوشتن و تمام.