فاطمه ضرابی
فاطمه ضرابی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

برای مادرم زهرا...

سلام

کاش بلد بودم رنج هایت را که نه، گوشه ای از تلخی روزهای بعد از عروج پدر بزرگوارت را به دوش بکشم ...نمی شود!

نمی شود؛ چون نه قطره اقیانوس را می فهمد و نه ذره خورشید را تاب می آورد.
هر چه سهم مادرانه ی تو بود بر دیوار دنیا و پشت همان بی حرمتی که کارت را در کوچه ی غربت تمام کرد، جا مانده است!
اما؛ دنیا هنوز هم مال توست...
همه ی جهان مال توست «و لو کره الکافرون».
خدا اصلا همه ی عالم را برای تو خواست؛ اگرچه تو همه چیز را برای همسرت که نه، برای ولی و امام زمانه ات خواستی!
کاش بلد می شدیم زندگی کردنی شبیه تو را؛ حتی اگر ما هم مثل یاس یک سحر مهمان دنیا می ماندیم.
دنیا بعد تو خرابه ای تاریک است و چقدر مانده تا فرزندت روشنی و آبادانی را برگرداند یا زهرا؟
می دانم .. باورم هست که می گویی
فرزندت برمی گردد اگر مثل تو زندگی کنیم...
و بخواهیم آن چه را تو می خواهی...
از خودم که چیزی ندارم ولی پژواک عارفانه ی شهید آوینی، ارمغان لحظه خلوتم با توست که برایت می نویسمش:
«ای شهید؛ ای آن که بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز ازین منجلاب بیرون کش»

ظهورمادرتکلیف
کارشناس ادبیات فارسی | داستان‌نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید