خبرنگار حوزهی دیجیتال بودم، تولید کنندهی محتوا دوست داشتن. الان میتونم دربارهی هر چیزی که باهاش ارتباط برقرار کنم بنویسم. خوانندهها میگن من میتونم موضوعات پیچیده رو به زبان ساده بنویسم. :)
۷ خیانت نیروی منابع انسانی به سازمان (به خصوص در دیجیکالا)

وقتی سازمان بزرگ میشود، مسلما مدیر نمیتواند در جذب و استخدام تکتک نیروها نقش ایفا کند. همه میدانیم که این وظیفه به بخش منابع انسانی سپرده میشود. در واقع مدیر به شخصی اعتماد میکند تا به جای او افراد شایسته را بیابد و استخدام کند. این چیزی است که انتظار داریم رخ دهد؛ اما در حقیقت و عمل چه اتفاقی میافتد؟ نیروهای منابع انسانی، تا چه حد قابل اعتمادند و آیا اصلا کارشان را درست انجام میدهند؟ آنها چه خیانتهایی به سازمان میکنند؟
به عنوان یک فریلنسر به جلسه مصاحبه شغلی شرکتهای بزرگ و کوچک زیادی دعوت شدهام و تصمیم دارم از نگاه یک نیروی کار، جلسات مصاحبه شغلی را نقد کنم. من در جلسههای مصاحبه شغلی شرکتهای دیجیکالا، دیوار، اسنپ (به صورت غیر رسمی)، زومیت، اخبار رسمی، لیمومی و تعداد زیادی استارت آپ بودهام. با برخی از آنها همکاری کردهام و گاها پیشنهاد بعضی از آنها را رد کردهام.
حالا میخواهم با مثالهای واقعی و مطالعهی موردی (بیشتر مثالها مربوط به دیجیکالا هستند) از اشتباهات آنها حرف بزنم. همیشه که قرار نیست سازمانها به ما بگویند در جلسات مصاحبه شغلی چطور رفتار کنیم! گاهی نیروهای منابع انسانی شرکتها هم نیاز دارند که اشتباهات خود را بشنوند. این مطلب صرفا برای نیروهای منابع انسانی نوشته نشده، باور کنید آنها الان مشغول غیبت کردن درباره کسانی هستند که امروز با آنها مصاحبه داشتهاند. اگر قرار است به یکی از این جلسات بروید، بهتر است اشتباهات مهلک آنها را بدانید و آگاهانهتر در این جلسات شرکت کنید.
نکتهی مهم ۱: این نوشتار مجموعهای از نظرات شخصی من است و شاید با معیارهای بسیاری از افراد هماهنگی نداشته باشد. در صورتی که شنیدن واقعیتها (آن هم با چاشنی دیدگاهِ شخصی سیما رستمی) شما را آزار میدهد، میتوانید دکمهی قرمز کنار صفحه را بزنید و با متانت و خونسردی از این مطلب عبور کنید.
نکتهی مهم ۲: این مطالب را مدتها بعد از مصاحبههای شغلیام نوشتهام تا مطمئن شوم که تصمیم درستی گرفتهام. در طول نوشتن آن هرگز به فکر انتقامجویی و کینهتوزی نبودم و مدام با خودم تکرار میکردم که بلاخره کسی باید این حرفها را بزند و آن یک نفر من هستم.
اشتباه شماره ۱: مصاحبه با فریلنسر را بلد نیستند

اولین و مهلکترین اشتباه این است که مصاحبه شوندهها هنوز مصاحبه با فریلنسرها را بلد نیستند. موضوع خیلی ساده است؛ هر فریلنسرِ حرفهای و خوشنامی معمولا روی ۲ یا چند پروژه کار میکند و در عمل شاید چندان به کار کردن با شما نیاز نداشته باشد. در واقع اصلا مصاحبه شغلی با فریلنسر اشتباه است! فریلنسر یک شرکت تک نفره است. شما نباید با او مصاحبه شغلی کنید. همکاری با او، نیازمند درک این موضوع است که ابتدا او را یک شرکت همکار ببینید که قرار است کار برون سپاری شده شما را انجام دهد. پس بیشتر از تحلیل روانشناسی، به کارها و تجربههای او بپردازید.
چند سال قبل برای مصاحبه با شرکت علی بابا دعوت شدم. از من پرسیده شد که آیا به شرکت در برنامههای گروهی شرکت علاقه دارم؟ در پاسخ گفتم: «خیر؛ چون کارهای دیگری هم دارم.» از منبعی آگاه به من گفته شد که رزومه من رد شده، چون به شرکت در پارتیها و سفرهای شرکتی علاقهای ندارم! وات دِ ف……؟! در آن زمان من روی ۲ پروژه دیگر (وبلاگ شرکت دیوار و مجله هواپیمایی معراج) کار میکردم و واقعا زمانی برای دورهمی و مسافرت نداشتم.
در مصاحبهی تازهای با یک استارتاپ (شرکت نوپایی که قرار است شبکه اجتماعی بسازد که در آن کارهای روزمره را به افرادی که میتوانند آن را انجام دهند وصل کند؛ (کپی ضعیفی از اپلیکیشن آرموت در ترکیه))، مدیر مجموعه از من خواست که هر روز ۸ صبح سرکار بیایم و تا شب در شرکت بمانم، چون شرکت آنها استارت آپی بسیار نوپاست و نیازمند بیگاری کشیدن هستند. صبر کنید! من در مدیریت چابک تا حدی تخصص دارم و اوضاع استارت آپها را درک میکنم؛ اما این توقعات از کجا متولد میشوند؟ من فریلنسر هستم، شما اساسا فرد اشتباهی را به مصاحبه دعوت کردهاید!
اشتباه شماره ۲: به حقوق همکارانشان حسادت میکنند

آقای ایکس؛ در بخش منابع انسانی یکی از شرکتهای تاکسی اینترنتی معروف در ایران است. او دربارهی حقوق همکارانش با من صحبت میکند و میگوید: «وقتی میبینم که فرد خاصی در شرکت که از من کم سن و سالتر است، ماهانه ۳۰-۴۰ میلیون تومان حقوق میگیرد به او حسادت میکنم.» او فکر میکند که در برابر زحمتی که برای سازمان میکشد، حقوق عادلانهای نمیگیرد و همیشه هم در حال کار است و رییس دست از سرش برنمیدارد؛ در حالی که فردی که درباره او صبحت کردیم در آپارتمانش در جردن مشغول استراحت است یا حداقل او این طور فکر میکند.
سه هفته بعد از انتشار این نوشتار، طی تماسی تهدیدآمیز از من خواسته شد که اشارههای غیرمستقیم به (آقای ایکس) را از متن حذف کنم؛ در غیر این صورت از ویرگول میخواهند که مطلب مرا به طور کامل حذف کند. در پایان تماس با لحن خاصی که دوستانهتر بود، از من خواسته شد که رزومهی خودم را برای آن شرکت ارسال کنم و برای همکاریهای بیشتر به آنها سر بزنم. این است تلاش منابع انسانی برای رفتارهای اشتباهش!
در تجربه دیگری، مصاحبه شونده شرکت دیجیکالا از من میزان حقوق درخواستیام را میپرسد؛ بعد از اعلام عدد موضوع را شخصی میکند. او میگوید: «خودم فقط ۴ میلیون تومان حقوق میگیرم و هر روز از محله کامرانیه به جاده کرج میآیم و فکر نمیکنم بتوانیم به شما عدد درخواستی را بپردازیم. فرد بالادستی من هم ۴-۵ تومان حقوق میگیرم. من به خاطر شغلم از حقوق همه خبر دارم.» محض رضای خدا متوجه شوید که تخصص هرکس متفاوت است، چرا باید نیروی منابع انسانی حقوقش را با یک نویسندهی فریلنسر مقایسه کند؟ اصلا چرا باید اطلاعات شرکت را لو بدهد؟
بخش بدتر زمانی بود که موضوع اضافه کاری مطرح شد. برای کار در دیجیکالا هیچ اضافه کاری به شما پرداخت نخواهد شد. مصاحبه با من قبل از کمپین شب یلداست و میگویند که برای این کمپین باید ساعات طولانی در شرکت بمانم. این چه حرف غیر منطقی است؟ فکر میکنم این نوعی بردهداری مدرن باشد! من سخت و جدی کار میکنم و برای هر ثانیهی کارم از شرکت طرف قرار داد، پول دریافت خواهم کرد! آیا صرفا چون شرکتی بزرگ است، من باید بردهای او باشم و ساعات با ارزش جوانیام را صرف کار رایگان برای او بکنم؟
اشتباه شماره۳: سوالات کلیشهای و تکراری میپرسند

در کشوری مثل ایران که ما از فردای خودمان هم خبر نداریم، شما دربارهی برنامههای ۵ سال آینده از ما سوال میکنید؟ هدف این سوال چیست؟ دوست دارید ببینید که مهارت ما در پیشگویی و کفبینی و فال قهوه چقدر است؟ بدون تعارف بیشتر نیروهای حرفهای به خصوص فریلنسرها میخواهند از ایران بروند. خاورمیانه بخش زیادی از نیروی فریلنسر آمریکای شمالی را تامین میکند و تمام این نیروها پیشبینی میکنند که به خاطر مشکلات بانکی، شرایط کاری بد، دستمزدهای پایین در ایران و... به زودی مهاجرت خواهند کرد. من هم در پاسخ به این سوال، همین موضوع را مطرح میکنم. در تصوراتم تا ۵ سال آینده از ایران رفتهام؛ حتی اگر در حد یک رویا باشد. نیروی منابع انسانی بعد از شنیدن پاسخ من: «عه! پس نمیتونیم با هم کار کنیم؛ شاید شما فردا از ایران رفتید.» (در حالی که خودش هم میداند که این نیرو را برای فقط یک پروژه چند ماهه استخدام خواهد کرد و قسمت جالب این است که خودش هم میخواهد از ایران برود.)
اشتباه شماره ۴: به جای تجربهها، شخصیت دیگران را قضاوت میکنند

از ما میخواهید که بهترین و بدترین ویژگیهایمان را برای شما بگوییم و هنوز حرفمان تمام نشده تمام کلمات خودمان را در صورتمان پرت میکنید و تحلیل روانشناسانه تحویلمان میدهید؟ بابا شما چقدر بلا و زرنگ هستید! در جلسهای با صداقت تمام گفتم: «کار کردن با آقایان برایم خیلی راحت نیست.» هنوز حرفم تمام نشده، مصاحبه شونده گفت: «عه، پس نمیتونیم با هم کار کنیم.» آیا من گفتم که مردان در محیط کار چشمان جادویی دارند و مرا پودر میکنند؟ یا تشعشات تستوسترون آنها در هوای شرکت همه را باردار میکند؟ اجازهی حرف زدن بدهید! من اینجا آمدهام که به شرکت شما کمک کنم تا کار بهتری انجام دهد و اصلا رقیب نیروی منابع انسانی نیستم!
در مصاحبه دیگری با شرکتی خصولتی (خصوصی-دولتی)، مدیری در جست و جوی فردی خلاق را دیدم. او از من در مورد بهترین ویژگی که در خودم سراغ دارم پرسید. من گفتم: «من کودک درون ندارم، صادقانه بگویم که من کودکی هستم که بزرگسال درون دارد. با این روش خلاقیتم را زنده نگه میدارم.» نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت:«بله مشخص است». نظر دیگران در این زمینه برایم اهمیتی ندارد؛ خلاقیت در چارچوبهای احمقانهی رسمی و قانونمدار نمیگنجد؛ رسمی بودن و زیاد ادای بزرگترها را درآوردن، خلاقیت را میکشد.خب به نظر میرسد که این افراد نیازمند شنیدن دروغ هستند! دروغهای تکراری مانند: «من خیلی خفنم و همه چیز بلدم و تا آخرین قطره خون برای شرکت شما جانفشانی میکنم. تو میتوانی مانند یک برده از من کار بکشی. هیچ وقت با کسی وارد رابطه نمیشوم چون ممکن است معشوقه لعنتیام مرا از شرکت ارزشمند شما بدزدد و حواسم را پرت میکند. ازدواج نمیکنم و باردار نمیشوم چون کار شما مهمتر است. در هیچ کلاسی شرکت نمیکنم؛ چون نمیخواهم شرکت را نیم ساعت زودتر ترک کنم و به کارتان ضربهای بزنم.» به خودتان بیایید! کارمند و همکار هم مانند شما، انسان است. آنچه اهمیت دارد کیفیت کار من و خلاقیت من است! شما تراپیست نیستید و من هم جلسه رواندرمانی رزرو نکردهام؛ نمیتوانید همه چیز را کنترل کنید.
اشتباه شماره ۵: دربارهی آدرس درست صحبت نمیکنند
شما به عنوان یک نیروی منابع انسانی حرفهای باید آدرس درست را برای مصاحبه شونده ارسال کنید. حتی حرفهایترین نیروهای کار، در روز مصاحبه کمی استرس دارند و پیدا کردن آدرس برایشان سخت میشود. وای خدای من، هیچ کسی نمیخواهد دیر به قرارش برسد؛ پس محض رضای خدا لوکیشن کوفتی شرکتتان را برای ما ارسال کنید. شما در چه سالی زندگی میکنید؟ عهد تیرکمون شاه؟
مشکل بعدی جای پارک است! اگر وسط یک جهنم در تهران شرکت دارید که حتی برای رد شدن عابر پیاده هم جا ندارد، در ایمیل لعنتیتان بگویید که ماشین لعنتیمان را همراهمان نیاوریم و از استرس پیدا نکردن جای پارک نمیریم. وقتی به کانتنت فکتوری دیجی کالا (بخوانید: جایی که نویسندهها در یک سوله در دهان هم نشستهاند و مثل ربات کار میکنند) دعوت شدم، خیابان (بخوانید: بیابانی بین تهران و کرج) پر از ماشین بود. من با ماشینم وارد پارکینگ شدم، نگهبان (بخوانید: دربان جهنم) زود جلو ماشین پرید و گفت که پارکینگ نداریم. خب من هم یک کیلومتر آن طرفتر به زحمت یک جای پارک پیدا کردم و دوباره مسیر را پیاده برگشتم و از استرس اینکه مبادا دیر برسم، هزار بار خودم را برای آوردن ماشینم سرزنش کردم.

اشتباه شماره ۶: برای جلسه دیر میکنند

وقتی تمام جلسات مصاحبه را در یک روز قرار میدهید، احتمال دیر کردن شما وجود دارد. قرار نیست امروز حتما یک نیروی خوب پیدا کنید؛ پس ۵۰۰ جلسه را در یک روز و پشت سر هم تنظیم نکنید تا وقت مصاحبه شونده گرفته نشود. شاید فردا، شاید هم پس فردا، شاید هم ۶ ماه بعد نیروی مد نظرتان را پیدا کنید. ما گناه نکردهایم که برای مصاحبه با شما آمدهایم! وقت ناهارتان را به مصاحبه اختصاص ندهید. هر آدم گرسنهای میتواند تبدیل به یک هیولای بیحوصله شود. هم ما گرسنهای و هم شما! شما بخاطر گشنگی و نخوردن غذا ممکن است یک نیروی ماهر را از دست بدهید و آینده کاری ما را هم تحت تاثیر قرار گیرد.
برای جلسهای با یکی از شرکتهای معروف ارائه دهندهی دستگاه پوز (راهنمایی: نامش از نام یکی از جزیرههای ایرانی گرفته شده)، بیش از ۳ ساعت پشت در ماندم! برای خودم غذا سفارش دادم. غذایم را خوردم! منتظر ماندم که فقط به رییس مجموعه هر چه دلم میخواهد بگویم و بروم. باور کنید گاهی کار کردن با شما اصلا برای فرد اهمیتی ندارد؛ همانطور که شما برای جمع کردن رزومه و مشغول نشان دادن خودتان در بخش منابع انسانی ما را به جلسه دعوت میکنید، افراد بازیگوشی مثل من هم وجود دارند که برای تفریح و کنجکاوی به این جلسهها میآیند. طرز برخورد با فریلنسر با یک فرد کاملا بیکار تفاوت دارد. او کارهای دیگری هم دارد و منتظر پیوستن به شرکت شما نمیماند. نهایتا سراغ پروژههای دیگرش میرود یا کار خودش را راه میاندازد و شاید این شرکت شماست که ضرر میکند. فریلنسر اگر میخواست منتظر کار کردن با شما بماند که فریلنسر نمیشد.
اشتباه شماره ۷: فرمهای استخدامی احمقانه و یکسان دارند

وقتی فرد مصاحبه شونده رزومهای تصویری زیبا و گویا دارد، چه لزومی به پر کردن فرمهای شغلی با سوالات احمقانه مانند نام پدر و مادر است؟ نام والدین ما چه تاثیری در کیفیت کاری شما دارد؟ لطفا با پاسخهای مسخره خودتان را گول نزنید. میتوانید اطلاعات جزییتر را در صورت عقد قرارداد بپرسید. شماره تلفن پدر من در فرم استخدامی چه ارزشی برای شما دارد؟ مگر من شماره تلفن مادر شما را میخواهم؟ فرمهای احمقانه و یکسان شما برای نیروی کار حرفهای توهین محسوب میشود و چیزی جز اتلاف وقت و کاغذ نیست! پر کردن فرم استخدامی احمقانهی دیجی کالا نیم ساعت وقتم را گرفت. اجازه دهید من به عنوان فردی زنده در برابر شما خودم را معرفی کنم، نه اطلاعات فیلتر شده شما! به شخصه زمان زیادی روی طراحی رزومهام گذاشتهام؛ و پر کردن فرمهای استخدامی به نظرم احمقانه است! اصلا چرا قبل از دریافت رزومه، شغل مورد نظر و ویژگیهایش را برایم توضیح نمیدهید که من به شما بگویم که به کار شما میآیم یا خیر؟ بارها پیش آمده که مصاحبه شونده جیک و پوک شما را میپرسد و تا آخر مصاحبه اصلا نمیگوید که دنبال چه مهارتهایی است. بعضی روندها تا حدی بدیهی شدهاند که مضحک بودن آنها به چشم نمیآیند. در همان ابتدای مصاحبه از نیروی منابع انسانی بخواهید که دقیقا توضیح دهد که برای چه کاری با شما جلسه تنظیم کرده است.
تجربههای خوب

- خب اوضاع همیشه هم بد پیش نمیرود. مثالا در مورد همین دیجیکالا، بعد از جلسه اول که زیاد خوب پیش نرفت، من دوباره به یک جلسه دعوت شدم. در واقع من بعد از جلسه اول ایمیلی به مدیر منابع انسانی زدم و ایرادات جلسه را اطلاع دادم. جلسه دومی برگزار شد تا بازخورد بگیرند. نشستند و خوب به حرفهای من گوش دادند. کتابی به عنوان سمفونی دیجیکالا به من دادند. این کتاب میخواهد هماهنگی بخشهای مختلف دیجیکالا و یکپارچگی آن را توضیح دهد. میخواهد بگوید دیجیکالا یک ارکستر بزرگ است و اگر کسی ساز مخالف و ناکوک بزند، در واقع کار کل گروه را خراب میکند. دیجیکالا و من با هم همکاری نکردیم؛ چون شروع و پایان این کار مشخص بود و دیجی کالایی که در تصوراتم بود چند سال نوری با واقعیت موجودِ این شرکت فاصله داشت. اما در هر حال جلسهی دوم مصاحبه، نمونهای از تجربه منابع انسانی خوب بود.
- مصاحبه دیگری با استارتاپی به نام لیمومی داشتم. این شرکت با توجه به متابولیسم بدن شما، رژیمهای اینترنتی ارائه میکند. من دو سال قبل از لیمومی یک رژیم یک ماهه خریده بودم و نتیجه هم رضایت بخش بود؛ پس آنها میدانستند چه خوراکیهایی مرا خوشحال میکند. قبل از مصاحبه شغلی پرونده مرا بررسی کرده بودند و روی میز پر از خوراکیهای مورد علاقه من بود. مصاحبه شونده اطلاعاتی در مورد مزاج من و خلق و خویم داشت و من یکی از بهترین مصاحبههای عمرم را تجربه کردم. توقع زیادی است که همیشه اوضاع اینطور پیش برود؛ از طرفی وقتی کارفرما در مورد شما بیش از حد میداند، ممکن است شما را وارد بازیهای خاصی کند. اما در کل این جلسه برای من لذتبخش بود.
- تجربه دیگر به شرکتهای دیوار و کافه بازار مربوط میشود. من از حدود ۳ سال قبل با این شرکت همکاری میکنم. نمیتوانم تجربهام را بی عیب و نقص بدانم، اما میتوانم بگویم در نوع خودش بینظیر بوده و هست. حرفهایترین برخورد را از این شرکت دیدهام. برای کارهای پروژهای با فریلنسرها، شما سر و کاری با نیروی منابع انسانی ندارید. خبری از مدیر نیست. یک گروه تصمیم میگیرد کارش را به شما بسپارد و به تمام تعهدات کاریاش پایبند است. با شخصیت شما کاری ندارند، اگر در کارت خوشنام باشی با تو کار میکنند. خبری از فرم استخدام برای فریلنسرها نیست؛ اگر با این شرکت کار میکنی، یعنی فیلترهای بدیهی را پشت سر گذاشتهای. به موقع قراردادت را درب منزل پست میکنند. حق و حقوقت مشخص است. با قاعده پیش میروند و کاری میکنند که خواسته و ناخواسته به تعهدات پایبند باشی.
برده نشوید!


امیدوارم تجربههای من در کار کردن با شرکتهای حرفهای و غیرحرفهای حوزه خبر و تکنولوژی و تولید محتوا به شما کمک کند. فراموش نکنید که با هیچ قیمتی خودتان را بردهی یک برند معروف نکنید. زمانتان را صرف آموزش و پیشرفت کنید؛ اگر به حد کافی خوب باشید، خودشان سراغتان میآیند. به زودی پادکست این متن را منتشر خواهم کرد و نظرات دیگران را هم میشنویم.
پینوشتهای بیاعصاب بعد از ۳ هفته:
پینوشت ۱: این مطلب ۳ هفته پس از انتشار تغییر کرد و حتی مخفف اسمهای افراد نیز از آن حذف شد.
پینوشت ۲: آدم باشین دیگه؛ ۳ تومن حقوق میدین به کارمند بیچاره پوستشم میکَنین. بعد فریلنسر میگه مثالا ۵ تومن میخوام با خودتون میگین: «اوه اوه کارمندم که هر روز ساعت ۸ میاد ۵ میره ۳ تومن میگیره!» خب اون کارمندته؛ منِ نوعی زحمت کشیدم برای تخصصم. نه فقط من، همهی فریلنسرای بیچارهای که حقشونو میخورن. یه عده فکر میکنن فریلنسری یعنی کار ارزون!
پینوشت ۳: تو رو خدا انقدر تهدید نکنین که متن رو تغییر بده وگرنه فلان کارو میکنیم. والا هر چی نوشتم حقیقت بوده. هر کاری دوست دارین بکنین. پاک کنین. براتون پادکست و ویدیوشم میسازم. حالا برو یقه پلتفورمای پادکست و ویدیو رو بگیر که پاکش کنند. تجربم بوده خواستم بیام بنویسم؛ همه باید ساکت شن به شما نگن بالای چشمتون ابروعه؟ برادر من ایراد داری، برو ایرادتو برطرف کن. لطف کردم ایرادتونو گفتم. اونم توی این حوزهای که همه برای شندرغاز پول، همش از هم تعریفای الکی میکنن. چقدر بیمنطقین. همش عادت دارین همه بگن بهبه؟ حالا یکی پیدا شده میخواد اَه اَههای حوزه رو هم بررسی کنه. من جای شما بودم از خودم بابت این نقد تقدیرم میکرد :) قدر نمیدونین دیگه.
پینوشت ۴: خیلی خودتون و ماها رو جدی نگیرین. البته توی دومی تجربه بیشتری دارین، روی همون اولی کار کنین. خدا ازتون راضی باشه.
البته دوستان زیادی رو دیدم که به بخش هایی از دیجی کالا جهنم می گفتن مخصوصا بخش انبار.
در قسمتهای مختلف این متن اینطور بنظر میاد که نویسنده انتظار داره/داشته که به عنوان یک فریلنسر برخورد متفاوتی رو از مصاحبه کننده دریافت کنه درصورتی که این «جایگاه تعریف شده» شغلی هست که انتظارات و نوع مصاحبه رو تعیین میکنه نه شرایط درخواست کنندهی جایگاه شغلی! در کنار این چقدر شرکتهای بزرگ دنیا برای جایگاههایی همچون تولید محتوا و... با فریلنسرها کار میکنند؟ فریلنسرهایی که ممکنه با چندین شرکت رقیب هم کار کنند و حس تعلقی هم به سازمان پیدا نکنند که قطعا این موضوع در تولید محتوای آنها نقش خواهد داشت.
با کنار گذاشتن برخی انتظارات و برداشتهای شخصی به عنوان «فریلنسر» میشه تجربه بهتری در مصاحبهها داشت.
متن مفیدی بود، موفق باشید.
متن شما روان بود و چون از جزئیات واقعی استفاده شده بود که به شکل گزاره های داستانی تعریف میشد، مسلما مخاطب رو به خوندن متن تا انتها مجاب میکرد. علاوه بر اینکه حقایق درستی گفتید
من هم در شرکت های کوچیک و یک شرکت بزرگ کار کردم و معتقدم یکی از مشکلات اصلی این شرکت ها کارمندان منابع انسانی اونهاست. افرادی که در بسیاری از مواقع دانش لازم رو در این زمینه ندارند. نگاه درستی به کارمند ندارند و حقوق هم که البته به قول شما در نظام برده داری کاری ایران، چندان جای بحث نداره
اما من فکر میکنم یک موضوع هم اصولا به موضوع تولید محتوا برمیگرده که در ایران و احتمالا کشورهای دیگه، ارزش چندانی نداره، با اینکه بار مسئولیتی زیادی رو به دوش میکشه.
علاوه بر اون بخش زیادی از افرادی که تولید محتوا میکنن، خودشون چندان به کارشون ارزش قائل نیستن و قیمت های پایین پیشنهاد میدن و البته که تولید محتوا فقط تا سطح کپی رایتری پر از نقص تنزل پیدا کرده.
من هر دو حوزه تولید محتوای تمام وقت و فریلنسری رو تجربه کردم اینها هم بخشی از تجربیاتی بود که فکر کردم در ادامه مقاله شما میشه اورد
اول از همه، به نظرم شما فیریلنسر بودن خودتون یا کلا فیریلنسری رو خیلی جدی گرفتین و فکر میکنین تافته جدا بافته است. واقعیت اینه که این موضوع برای یه شرکت یا مجموعه هیچ اهمیت یا تفاوتی نداره و نمیکنه. این که شما فیریلنسر هستید، دلیل بر اینکه یک شرکت که میخواد با شما کار بکنه باید روالی خاص برای شما داشته باشه، اصلا معنی نداره. اون شرکت میخواد برای کاری به شما پول بده، بنابراین با هر روشی که بلد هست، سعی میکنه شما و شایستگی های شما رو بررسی کنه.
در خصوص تاخیر در شروع مصاحبه، کاملا حق با شماست و جز ابتدایی ترین وظایف یک مجموعه است.
در خصوص سوال هایی که در مصاحبه پرسیده میشه، به جز سوالات شخصی که خط قرمز هر مصاحبه است و تو یک سری از کشور ها میشه بابتش شکایت کرد، هر سوال دیگه میتونه جز روش سنجش شرکت باشه. اگه سوالات عجیب مدیرعامل های بزرگترین شرکت های دنیا رو بخونید، میبینید که هر سوالی میتونه توی مصاحبه مطرح بشه. اینکه ۵ سال بعد چه برنامه دارید، هرچند خیلی تکراری، ولی خیلی سوال ساده و خوبی هست و خیلی چیزهارو برای کارفرما مشخص میکنه.
در خصوص فرم مصاحبه، هر شرکتی با توجه به نیاز ها، پروسه ها و قوانینش، ممکنه از هر نوع فرمی استفاده بکنه. شاید این فرم ۱۰ صفحه باشه. درسته شاید پر کردن فرم کار دلنشینی نباشه، شایدم شرکت دلیلی براش داشته باشه، ولی در نهایت هیچ اجباری برای پر کردن اطلاعاتی که دوست نداریم وجود نداره و خیلی راحت میشه اون قسمت هارو خالی گذاشت.
یادمون باشه که استخدام یه جاده ۲ طرفه است. همونطور که ما به کار نیاز داریم، شرکت هم به نیرو انسانی نیاز داره و توی این جاده هیچ اجباری وجود نداره.
این که نکات مثبت هم در کنار نکات منفی بهش اشاره کردین جای تقدیر داره.
پست شما در مجموع خیلی کار غیر حرفه ای و پاپاراتزی گونه ای بود. فکر کنید شرکت ها جواب های شما در مصاحبه رو با جزییات پست میکردن. شاید براتون مهم نباشه ولی رفتار کودکانه و غیر حرفه ای رو نشون میده. من به عنوان یه خواننده، حداقل با نوع اسم نویسی و مثال زدن هاتون ۲ نفر ادم رو کامل شناختم. ولی بیشتر از اینکه برداشتم نسبت به اون ادم ها تغییری پیدا کنه، به این نتیجه رسیدم که احتمالا شما خیلی از ریجکت شدنتون احساس بدی داشتید و دوست داشتید با جلب توجه خودتون رو خالی کنید.
براتون آرزوی موفقیت میکنم و پیشنهاد میکنم از قلمتون استفاده های مفید تری بکنید.
من یک نویسندهی آزادم؛ وابستگی به جایی ندارم. نوشتهی من یک مطالعه موردی بودی و این جا هم یک پلتفورم آزاده. دوستان اینجا طرز تهیهی غذا هم میذارن. آیا این بچگانست؟ من که فقط نکوبیدم. خوبیاشم گفتم. نقد که فقط بدی گفتن نیست.
جالبه که نظر شما دقیقا زمانی که تلفنهای تهدید آمیز شروع شدن، منتشر شده :)
من همین الان هم با شرکتهای خوبی کار میکنم، شاید اونها به امثال افراد ریزبینی مثل ما فریلنسرها نیاز دارن. همین الان هم خیلیها فریلنسرها رو جدیتر از کارمندها تلقی میکنند. شما احتمالا با شغل ما آشنایی ندارین. ما مثل شرکت مستقلی هستیم که گاهی سر کار کردن باهامون دعوا هم شده؛ پس نیازی نیست من از رزومه و سوابقم بگم. واقعا عدم همکاری با این شرکتها با حقوق ۳ میلیون تومن اصلا احساس بدی به آدم نمیده. متن من نشون میده که طرز برخوردها اشتباهه؛ چون گاها پیش اومده که من خودم از طریق ایمیل عدم همکاریمو به شرکتهایی که اسمشون در متن اومده اعلام کردم نخواستم باهاشون کار کنم.
این برداشت شما خیلی سطحی بود. پیشنهاد میکنم دوباره متن رو با دقتتر بخونین :) شاید وسط احساسه بدِ ریجت شدن من دو تا نکتهی اخلاقی هم یاد گرفتین و به کارتون اومد.
در ضمن اسم دوستتون رو هم پاک کردم :)