از صبح دارم برای آزمون فارسی فردا آماده میشم. نصف کتاب قبل ظهر و بقیهاش بعد ناهار.
و الان، برای میانوعده و استراحت نشستم جلوی پنجره، کارمِن گوش میدم و از شیرقهوه و کیک شکلاتیم لذت میبرم.☕?
بعدش به ادامهی درسم میرسم، تایپ تمرین میکنم و کتاب میخونم.
تابستون نیست، اما میتونم بهش بگم یه روز ایدئال مفید تابستونی.
مامان از باشگاه برگشته و اولین چیزی که گفت تعجبش از عدد روی ترازو بود. مشکلی نیست مامان، اگه به من بود که میگفتم همین وزن رو نگه دار و از نظر ما خیلی هم خوبی. اما نظر هر شخص باید درمورد خودش نظر بده و اگه مامان بخواد بیشتر مراقب خورد و خوراکش باشه حتما کمکش میکنم.
ادبیات واقعا چیز خوبیه. بین همهی درسها مطالعه ادبیات از همه برام دلچسبتر و لذتبخشتره.
دیشب که با نجات صحبت میکردم از ایدهاش برای نوشتن کتاب آموزشی ادبیات گفت. بهم گفت میتونم راجع به نوشتههاش نظر بدم و اگه فکر جدیدی به ذهنم رسید بهش بگم.
نوشتن کتاب برای چاپ بیاندازه سخته. چه داستانی، چه غیر داستانی. اما این مانع انگیزه و تلاش ما نمیشه.
نخودهایی که کاشتم خیلی سریع رشد کردن. دیدن رشد یه گیاه، نوشیدن دمنوش آویشن، پرسه زدن بین عکسهای زیبای پینترست، نوشتن اتفاقات مختلف روزم توی ویرگول، چت کردن با نجات، برگردوندن قاشق و چنگالهای شسته شده سرجاشون، بریدن میوه با چاقوی زرد ارهای، تمجیدهای کوچولو و یهویی از دیگران، استفاده از هایلایترهای موردعلاقهام و ... همین چیزهای کوچولو روز و زندگی و حال خوبم رو میسازن.
9 خرداد 1402