میدونم به عنوان اولین مطلب انتظار این رو ندارید ولی احساس میکنم خیلی ضروریه که بهش اشاره کنم. دیروز ساعت 2 یه ناهار سنگین زدم به بدن. بعد رفتم سر درس و نیم ساعت از ناهار نگذشته بود که چشام آرووم آروووم تار شد. روز قبلش درست نخونده بودم، پس نمیخواستم تسلیم شم و ادامه دادم تا ساعت 5 و وقتی دیدم توی طرفین وسطین ساده اشتباه کردم دیگه تسلیم شدم. دقیقا ساعت 6 بود که حس بازگشت انرژی بهم دست داد.
یه ناهار سنگین 4 ساعتم رو نابود کرد
حتما میگین خب اسکل میگرفتی چرت میزدی، اولا که باید بگم 45 دیقه خوابیدم(قصدم یه ربع بود /: ) ولی خب اون هم جواب نداد. علاوه بر این ظهر که میخوابم دیگه شب خوابم نمیبره و شب که بدخواب شم احساسات بدی بهم دست میده و ممکنه تا یه ساعت تو تخت خوابم نبره و خلاصه هر جوووور شده نباید تو روز بخوابم. حالا اگه در حد یه ربع باشه بد نیست.
دیروز به خودی خود تاثیر خاصی تو زندگیم نداشت اما چشمم رو باز کرد. ناهار های دیگهم هم چندان کمتر از وعدهی دیروز نیستن و تاثیر خواب آلودگیشونو میذارن(واای این با ز هست یا ذ؟) که بازدهی رو کم میکنن.
من ناهار هامو از این به بعد سبک میخورم. خواستم به شما هم یادآوری کنم، حواستون به مقدار ناهارتون باشه.
معرفی کتاب:
قرار بود در کنار پست هام کتاب هم معرفی کنم تنها در حد اسم ولی الان که اومدم بنویسم به خودم اومدم و دیدم یه پست کامل شد! پس از این نوشته جداش کردم. برای "ماشین تحریر عجیب" پست بعدی رو بخونید. ?