Skamed
Skamed
خواندن ۱ دقیقه·۱۵ روز پیش

روح‌ های بدهکار

شهر ما از اون شهرایی بود که همیشه یه داستان عجیب‌غریب درباره‌اش می‌شنیدی. ولی خب کی باور می‌کرد؟ منم که اصلاً. تا اینکه یه شب، عین احمقا، وسط آشپزخونه با یه روح سرگردون برخورد کردم.

یه پیرمرد بود. صورتش انگار تو مه غرق شده بود. همینجوری تو هوا می‌چرخید و هی زیر لب یه چیزایی می‌گفت. گوشامو تیز کردم، ببینم چی میگه: قبض برق... قبض گاز... قسط وام..

با چشمای گرد گفتم:اِاِ... شما اینجا چیکار می‌کنید؟

اونم انگار نه انگار، با یه حالت غمناک گفت: من بدهکارم. قبضای زندگیمو پرداخت نکردم، حالا گیر افتادم اینجا.

فک کن فقط همین بود؟ نه بابا! هر شب که می‌گذشت، روحای بدهکار بیشتری می‌ومدن تو خونه. یکی می‌نالید: قبض آب یادم رفته.

یکی دیگه با بغض می‌گفت:قسط ماشین مونده بود.

خونه‌مون شده بود پاتوق روحای بی‌نظم که قبضاشونو یادشون رفته بود. هر شب غر و ناله، هر شب استرس!

یه روز دیگه قاطی کردم. نشستم وسط جمعشون گفتم:ببینید، اینجوری که نمی‌شه. یه راه‌حل پیدا کنیم." یکی از روحا با قیافه حق به جانب گفت: "راه‌حل چیه؟ ما که مردیم، چجوری قبض بدیم؟

یهو یه ایده تو ذهنم جرقه زد. سیستم پرداخت مستقیم! سریع رفتم شناسه قبضاشونو پیدا کردم. دونه‌دونه وارد کردم و با ترس و لرز دکمه پرداختو زدم.

تا پیامک تایید اومد، دیدم روحا یکی‌یکی محو می‌شن. همون پیرمرده، با یه لبخند عجیب گفت: ما آزاد شدیم. بالاخره آرامش گرفتیم.

اون شب خونه‌مون، بعد ماه‌ها، یه سکوت عجیب پیدا کرد. منم نشسته بودم رو مبل، به این فکر می‌کردم که چه راحت، یه چیزی مثل پرداخت مستقیم می‌تونه زندگی—نه، مرگ—یه سری روحو عوض کنه.

حالا دیگه، هر وقت قبض میاد، تا نیومده صافش می‌کنم. چون اصلاً دوست ندارم بعد مرگم، برم تو آشپزخونه کسی ناله کنه: قبض برق... قبض گاز...

پرداخت مستقیمپرداخت_مستقیم_پیمان
Skamed User Interface Designer
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید