در کتب مقدس عهد عتیق، این گونه آغاز می شود: در آغاز کلام بود و کلام با خدا بود و کلام، خدا بود.
ما به هر زبانی که سخن می گوییم، کلام؛ نیرومندترین ابزار ما تلقی می شود.
کمی به عقب برگردیم و خاطرات خود را مرور کنیم: کجا و از چه بابت از کسی خیلی دلگیر شدیم؟ چرا یک روزی از فلانی عصبانی و حتی واکنش نشان دادیم؟ آخرین باری که از حضور کسی در دلمان قند آب شد؛ به کجا و چه دلیل بر می گردد؟
کلام ما می تواند زیبا ترین رویا ها را بسازد و یا حتی ویران کند. با کلام است که ما قادر هستیم درونیات و امیال و خواسته های خود را بیان کنیم! به راستی اگر به این جادو، مجهز نبودیم چه تفاوتی با سایر موجودات داشتیم و زمین چه شکلی بود؟
به تاریخ انقلاب ها و جنگ های بزرگ بشری نگاه بیندازیم، میبینیم همیشه یک نفر بوده که توانسته با نفوذ و کاریزمای کلام خود، توده ای را علیه توده ای دیگر متحد کند. مثال بارز آن هم هیتلر است که در جنگ جهانی دوم زندگی ملیون ها نفر را نابود کرد و با ابزار ایدئولوژی توانست تخم نفرت را در اذهان مردم بکارد و خونبار ترین جنایات بشری علیه همدیگر مجاز شمرده شود.
دون میگویل روئیز در کتاب چهار میثاق خود، می گوید هر کدام از ما می توانیم در سفر زندگی خود باورها و ارزش های موروثی را تغییر داده و آگاهانه و به تدریج سهمی در تبدیل «رویای زمینی دوزخی» به «رویای زمینی بهشتی» ایفا کنیم. او در کتاب خود چهار مبنای اساسی را تعریف می کند که اولین میثاق این است: با کلام خود گناه نکنید. حال این پرسش مطرح می شود که گناه چیست؟ او می گوید: گناه، هر حس، اعتقاد و یا کلامی است که شما به ضرر خود انجام می دهید. هنگامی که خود را برای هر چیزی قضاوت و سرزنش می کنید به ضرر خویش، عمل می کنید. از این دید، تمام معنای گناه تغییر می کند و از مباحث مذهبی و اخلاقی به موضوعی در دایره عقل و ذهن بدل می شود. گناه با طرد خویش آغاز می شود و این بزرگ ترین گناهی است که مرتکب آن می شویم.
هر کدام از ما مجهز به این قدرت جادویی هستیم و کلام ما، تجلی درونیات ماست و هر آنچه در درون ما می گذرد. کلام وقتی جادو می کند و موجب شکوفایی می شود، در حقیقت ما در درونمان احساس خوبی و آرامش و بالندگی را پرورش می دهیم و بر عکس وقتی کلام ما زهر آلود است و موجب تلخی و اندوه می شود باید ببینیم کد ام سرچشمه وجودی ما خوب کار نمی کند.
بیرون ز تو نیست هر چه در این عالم هست
از خود بطلب، هر آنچه که خواهی که تویی
مولانا