درنگی کوتاه بر دو فیلم از «روی اندرسون»
فیلم «دربارهی بیکرانگی» از کارگردان سوئدی «روی اندرسون»(اندرشون) را همینجور اتفاقی در سایت متاکریتیک پیدا کردم. متاکریتیک سایت منتقدان سینماست که دو سال است دنبالش میکنم. گرچه میشود رد تبلیغات گستردهی هالیوود را در آرای منتقدان حرفهای سینما هم دید، اما آرای این سایت نسبت به آی.ام.دی.بی(IMDB) به سلیقه و افکار من نزدیکتر است. همانطور که فیلمهای انتخابی جشنوارههای کَن و ونیز به نسبت اسکار و گلدنگلوب به سلیقهام نزدیکتر است. سینمای مستقل، متنوع و فلسفی را در ونیز و کن بیشتر میتوان جستجو کرد.
با این حال سینمای شخصی «روی اندرسون» شبیه هیچ کارگردانی نیست. حداقل من تابهحال چنین فرمی را ندیده بودم. هر سکانس انگار یک تئاتر است. صورت کاراکترهای روی اندرسون گریم سفید دارد. شخصیتها نه زندهاند نه مُرده. به عالم ارواح هم راه ندارند. آدمهای سرد که هر کدام جزیرهی تنهایی هستند که بین زندگان و مردگان به اسارت درآمدهاند. نشانهسازی در حد اعلای خود با کمترین میزان دیالوگ ایجاد میشود. نوشیدن مشروب در تنهایی موتیف همیشگی روی اندرسون است. او معتقد است بدون مستی زندگی وحشتناک است، و با مستی نیز این وحشت تنها مبدل به طنز سیاه میشود.
سکانسهای فیلم «دربارهی بیکرانگی» دو هفته است که درگیرم کردهاند. کشیشی که بابت از دست دادن ایمانش دایمالخمر شده و نوبت دکتر روانشناس گرفته. کشیش دیر به مطب میرسد. مطب در حال تعطیل شدن است. گریه میکند، التماس میکند به منشی و دکتر که کمکم کنید، ایمانم را از دست دادهام، اما منشی و دکتر میگویند وقت تمام شده، مطب تعطیل است و به زور کشیش را بیرون میکنند. کشیش به عنوان نمایندهی دین، بین سنت و مدرنیته در نوسان است، اما نه اعتقادات سنتی دردش را دوا میکند و نه علم مدرن.
دیشب فیلم «کبوتری برای تامل در باب هستی بر روی شاخه نشست» را دیدم. شگفتآور بود. موتیفها درون ذهنم مدام میچرخند. انسانهای عبوسی که نمیتوانند با اسباببازیهای سطحیِ مدرن مردم را شاد کنند، مدام از این مغازه به آن مغازه میروند و مشتری جستجو میکنند.
موتیف یک ژنرال که هیچ وقت به مراسم سخنرانیِ مد نظر خود نمیرسد، زیرا سخنرانی دربارهی تاکتیکهای عقبنشینی در جنگ است! هربار که تلاش میکند خودش را به سخنرانی برساند میبیند لغو شده و هر روز زیر باران بدون چتر سرگردان است. چرا؟ چون ارتش میخواهد به جنگ روسها برود. کسی نمیخواهد دربارهی تاکتیکهای عقبنشینی چیزی بگوید و یا بشنود.
حتی تصور بهشت در سینمای روی اندرسون وحشتآور است. کبوتر روی شاخه نشسته و تامل میکند. کبوتر به چیزی فکر میکند؟ به اینکه پول ندارد!
باید بیشتر از این کارگردان فیلم ببینم. به خلاءهای بیشتری نیاز دارم. امشب فیلم «آوازهایی از طبقهی دوم» را خواهم دید.
اسماعیل سالاری