در روستای کوچکی که در میان کوههای بلند و سبز پنهان بود، مردی به نام "علی" زندگی میکرد. او با دستهای پینهبسته و قلبی بزرگ، کشاورزی میکرد و زمینهای حاصلخیز روستا را به سبزی و طراوت میآراست. علی مردی مهربان و سختکوش بود که با همسرش "لیلا" و دختر کوچکش "نگار"، زندگی ساده و شادی داشت.
یکی از روزهای بهاری، وقتی علی در حال کار در مزرعه بود، ناگهان آسمان تاریک شد و طوفانی سهمگین از راه رسید. بادهای شدید و بارانهای سیلآسا، به زمینها و خانههای روستا آسیب رساند. علی با نگرانی به خانه برگشت تا خانوادهاش را از طوفان محافظت کند. اما وقتی به خانه رسید، با منظرهای دلخراش مواجه شد؛ سقف خانه خراب شده و لیلا و نگار زیر آوار گرفتار شده بودند.
علی با دستانی لرزان و چشمانی پر از اشک، شروع به جابجا کردن آوارها کرد. همسایگان نیز به کمکش شتافتند و با تلاش فراوان، توانستند لیلا و نگار را از زیر آوار بیرون بکشند. هر دو به شدت مجروح شده بودند و نیاز به درمان فوری داشتند. علی با امید و استقامت، آنها را به بیمارستان شهر برد.
روزها و شبها در بیمارستان گذشت. علی در کنار همسر و دخترش بیدار میماند، دعا میکرد و از ته دل امیدوار بود که آنها بهبود یابند. لیلا پس از مدتی بهبود یافت، اما نگار هنوز در کما بود. پزشکان امید چندانی نداشتند، اما علی هرگز از دعا و امید دست برنداشت. او هر روز با نگار صحبت میکرد، قصههای قدیمی را برایش میگفت و از آرزوهایش برای آینده سخن میگفت.
یک روز صبح، وقتی که علی خسته و بیخواب در کنار تخت نگار نشسته بود، صدایی آرام و ضعیف به گوشش رسید: "بابا..." چشمان علی پر از اشک شد. نگار با لبخندی کوچک و چشمانی باز به او نگاه میکرد. او از کما بیرون آمده بود و علی احساس کرد که معجزهای رخ داده است.
با گذشت زمان، نگار بهبودی کامل یافت و به خانه بازگشت. روستا دوباره به زندگی برگشت و علی با قلبی پر از شکرگزاری و امید، به کار در مزرعه ادامه داد. این تجربه او را به انسانی قویتر و مهربانتر تبدیل کرد. او فهمید که زندگی پر از چالشها و سختیهاست، اما امید و عشق میتواند بر هر چیزی غلبه کند.
نگار، در گذر زمان، به نویسندهای چیره دست بدل شد و داستان زندگی پرفراز و نشیب پدرش را به رشته تحریر درآورد. این داستان کوتاه، که با ظرافت تمام نگاشته شده بود، جایزههای متعددی را از آن خود کرد و در قلب خوانندگان نفوذ یافت. هزاران نفر از این داستان الهام گرفته و درسهای ارزشمندی از آن آموختند.