ناشناسی که میخواهد حرف بزند
ناشناسی که میخواهد حرف بزند
خواندن ۴ دقیقه·۱۰ ماه پیش

نامه ای به رئیس کارخانه عزیزمان

سلام ، روزتون بخیر ، باید ابتدا یک خسته نباشید بگم بابت مدیریت این کارخونه در این ابعاد و اندازه. روز اولی که به اینجا امدم خوب یادم هست. از بزرگی اینجا و سوله های بزرگ و واحد هایش شوکه شده بودم. چون تابحال چیزی به این شکل ندیده بودم. مطمئنا کار دشواری هست. اما راستش فکر میکنم ، آدمی وقتی در جایی قدیمی میشود ، خیلی چیز ها برایش عادی میشوند، درست مثل بزرگی اینجا برای من. وقتی بتوانی نقشه گوشه به گوشه ی یکجا را برای خودت بکشی، دیگر کمتر مجهولی پیدا میکنی که باعث شگفتی ات بشود و از طرف دیگر عجیبی و کج رفتاری بعضی چیز ها، راست ثبت میشود.

من فقط یک سال است که جدی با شما همکاری میکنم و مطمئنا از خیلی چیز ها خبر ندارم و نمی بینم اما این را مطمئن هستم که چیزهایی که من میبینم را شما نیز نمی بینید. میخواستم از شما یک درخواستی داشته باشم، چون معتقد هستم که مسئله مدنظرم تنها از راس های بالای مجموعه می تواند دست به تصحیح بردارد.

مسئله همچون یک کلکل رانندگی است. داستان این است که یک راننده اگاهی به رانندگی بد خود ندارد و راننده ی دیگر برای مطلع کردن او از رانندگی اشتباهش - و به نوعی ادب کردن او- از او جلو میزند، شاید ترمزی برایش بکند، شاید بوقی بزند و امثال ان. اما راننده بی خبر، این رفتار را توهین به خود می بیند. به دنبال راننده ی دیگر میرود تا به اون نشان دهد که رانندگی بلد هست و اون اشتباه میکند. این کلکل و پیست مسابقه به میزان طولانی ادامه پیدا می کند تا مسیر یکی از دیگری جدا شود. من این مسئله را درمیان واحد ها و بخش های مختلف کارخانه نسبت به یکدیگر میبینم. دهه هاست که این همکاری ها وجود دارد و معلوم نیست کدام یک ابتدا بد رانندگی کردند اما تمامی بخش ها ، اعم از طراحی، تامین ، تولید ، فروش، مارکتینگ، منابع انسانی، مهندسی تولید، مهندسی فروش و دیگر بخشه هایی که تاکنون بهشان برخوردی نداشتم، در جلسات اصلی و کمیته های زوجی خود و همچنین درون ایمیل های گروهی درحال به رخ کشیدن کم کاری های یکدیگر هستند. نمیخواهم حتی یکی از اتفاقات را شرح دهم یا از واحدی بد بگویم اما راستش به شخصه ، دور از اینکه که در چه واحدی مشغول به کار هستم و جزو چه تیمی هستم، میبینم که این کلکل و آتو گرفتن ها، تنها باعث گرفتن سرعت پروژه و قدم در کارهای بزرگتر شده است. فرا تر از هدر رفت زمان، زمانی که شما در ازایش به ما پول میدهید، انرژی و انگیزه را میخورد. راستش یک روز که به خانه بر میگشتم خیلی خسته بودم - گرچه هر روز دارد مانند آن بیشتر میشود و تکرار میشود- در طول ساعات کاری مجبور بودم در جلسات مختلفی شرکت کنم و از تسک های روز خودم جا مانده بودم. به جلسات که فکر کردم دیدم نیمی از وقت جلسات به اثبات اشتباهات گذشته و نیم دیگر ان دفاع از حملات وارده. معنای کار و ارزش ارام دارد برای من کم رنگ میشود و من نمیخواهم تسلیم ماجرا بشوم.

به پیش شما امدم - در حقیقت هنوز نیامدم ، حتی نامه ای هم ننوشتم، چون هم احتمالی برای برخورد با این متن برای شما نمیبینم اما- چون میدانم شما در اکثر جلسات و کمیته ها شرکت دارید، میتوانید جلو این کلکل ها را بیگیرید:

شرکت شما پر شده است از ادم هایی که به سنی رسیدند که انعطاف پذیری پایینی دارند؛ منظورم این است که همگی به خوبی می دانیم که انسان پس از گذشت سنی امکام تغییر اخلاق خود را ندارد، با رفتار و عادات جدید به سختی برخورد می کند و تجربه خود را مقدم بر هر روش جدید می داند. و از انجایی که تاکنون جوان تر خودم در بخش اداری این مجموعه ندیدم، می توانم ادعا داشته باشم که من در جلسات تنها می نشینم و به دفاع افراد از شخصیت خودشان نگاه میکنم. افراد پس از سنی نمی توانند موضوعات را از دیدگاه و چشم های دیگران ببینند.

راستش فکر میکنم شما میتوانید این مدارک به رخ کشیدن ها و جلسات اثبات اشتباهات را بگیرید و در نطفه خاموش کنید. بنظرم اگر راننده ای اتشباه دیگری را دید، بدون دعوا و بوق ، سرقت بگیرد و رد شود، مسابقه ای ایجاد نمی شود. میدانم، باید جلو اشتباهات را گرفت اما این جنگ دارد انرژی سرعت پیشرفت را از این برند میگیرد. میدانم، به دلیل عادت افراد به این اتفاقات کمی طول می کشد تا این فرهنگ سازمانی پاک سازی شود اما باید از یک روز شروع شود تا هرچه زودتر سرعت خود را بازیابد. میدانم که شما راه حل بهتری از من پیدا خواهید کرد. امیدوارم امید و انگیزه من در بیان مشکلات و راه حلی برای انها خشک نشود.

کارخانهفرهنگ سازمانینسل زدرانندگیمدیریت
به جای گفتن ، مینویسم تا جایی برای افکاری جدید باز شود .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید