در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
۴ دلیل برای اینکه پیاز از تو ارزشش بیشتره
به نام خدا.
سلام.
تو هم مثل هر کس دیگه ای خیلی چیزها میخوای و خیلی هدف ها هم داری. شایدم چون به خیلی چیزها نرسیدی، الان ناراحتی یا اینکه پشیمان.
هر هدفی که داری و هر چیزی که میخوای داشته باشی، ۴ تا دلیل هستن که جلوی راهِ تو قرار گرفتن و باعث شدن پیاز از تو ارزشش بیشتر باشه.
دلیل اول - تئوریِ نشیمنگاه
از این شاخه به اون شاخه میپری و ثبات نداری. یعنی درواقع نشیمنگاهت رو نمیزنی زمین که فقط روی یه چیز تمرکز کنی.
توی دنیایی داریم زندگی میکنیم که:
- امکانات خیلی بیش از حد نیاز فراهمه.
- میتانی خیلی راحت سَرَک به هزار تا کار و حرفه مختلف بِکِشی و خیلی راحت هم اطلاعات بدست بیاری.
این ۲ تا عامل باعث میشن چه اتفاقی بیفته؟
باعث میشه که تو خیلی زود نظرت راجب «هرچیزی که یکم سخت شد» عوض بشه و دلسرد بشی.
مثال:
- میخوای برنامه نویس بشی؟ چند ماه اولش گل و بلبله ولی وقتی یه الگوریتم نوشتی که ۴۵ دقیقه طول میکشه اجرا بشه و باید تغییرش بدی، اونوقت میفهمی که برنامه نویسی اون گل و بلبل نیست و یکم که بهت فشار میاد، ولش میکنی و میری سراغ یه چیز دیگه.
- میخوای دکتر بشی؟ ترم اول خوبه فقط. بعدش که با کله خوردی به سَدِ مطالبِ پیچیده و سنگین و مجبور شدی هر ترم چند هزار صفحه مطالعه کنی، اونوقته که فکرِ پریدن به یه شاخه دیگه به سرت میزنه.
- میخوای کنکور قبول بشی؟ یه هفته اولش فقط با انرژی جلو میری. بعد که اوضاع سخت شد و فهمیدی که به این آسانی ها هم نیست، هزار جور بهانه درست میکنی که «کنکور بد است» و میپری روی یه شاخه دیگه و خودت رو هم توجیه میکنی که کارِ درستی کردی.
- و هزار مثال دیگه . . .
چرا اینکار رو میکنی حالا؟ چون راه برات بازه و خیلی راحت میتانی نظرت رو عوض کنی. چون همه دنیا جوری شده که تو خیلی راحت بتانی از این شاخه به اون شاخه بپری.
تا زمانی هم که این کار بکنی، پیاز از تو ارزشش بیشتره.
دلیل دوم - گُشادیسم
همیشه دنبال راهِ ساده تر و میانبر هستی و از صبر و سختی فرار میکنی.
توی دنیای داریم زندگی میکنیم که:
- همه چیز در این جهت چیده شده که ما آدم های سخت کوش و با پشتکاری نباشیم.
- پدیده های کثیفی به اسم بازاریابی و تبلیغات (از دید من از کثیف هم کثیف تر هستن، چون اساس اونها بر پایه دروغ و اغراق و غیرواقعی نشان دادنِ چیزهاس) باعث میشن که تو هر لحظه با انبوهی از «وعده و وعید» ها روبرو بشی که بهت قولِ میانبرهای مختلف در هر زمینه ای رو میدن.
این ۲ تا عامل باعث میشن که تو گولِ این وعده ها رو بخوری و به جای صبر کردن و پشتکار داشتن، دنبال میانبر باشی. جالب اینجاس که هر چند دفعه هم که گول بخوری، بازم برای «وعده بعدی» دلت میلرزه و فکر میکنی که درسته.
مثال:
- میخوای برنامه نویس بشی؟ شروع به یادگیری میکنی و هنوز یه ماه نگذشته میری دنبال «یه کتاب بهتر» یا یه «دوره آموزشی بهتر». دور و برت هم پُر از وعده و وعید های مختلفه و هر کسی داره تلاش میکنه که بگه محصولِ خودش از همه بهتره و همه چیز رو ساده تر میکنه. من و تو هم گول میخوریم و چون ذاتاً دنبال راحتی هستیم، مسیرِ میانبر رو دنبال میکنیم و معمولاً هم آخرش شکست میخوریم.
- میخوای دکتر بشی؟ این ترم باید پاتولوژی بخوانی و تو هستی و یک میلیون کتاب و دوره آموزشی و محصول مختلف. این وسط هم معمولاً گول اون شخص یا سازمانی رو میخوری که بهت وعده آسان بودن و راحت بودن رو میدن. بعدش معمولاً نتیجش میشه اینکه چون دنبال راحتی رفتی، اون مهارت و تسلط کافی رو پیدا نمیکنی و فردا میزنی دهن مردم رو سرویس میکنی با دکتری کردنت.
- میخوای کنکور قبول بشی؟ این دیگه خودِ جنسه! سالی ۲ میلیون نفر شرکت کننده داره و بهترین جا برای «وعده و وعید» دادن و پولِ مفت درآوردنه. بهترین جاست برای اینکه بری به بقیه بگی که «محصولِ من معجزه میکنه و خیلی راحت کنکور قبول میشی». همه هم چون رویای پزشکی و غیره رو دارن، گول میخورن و میرن سمت راحتی. نتیجش هم میشه چندین میلیون کتاب کمک آموزشی و DVD و فیلم که واقعاً به هیچ دردی نمیخورن جز اینکه فقط بیشتر سردرگم بشی. یه مقاله دیگه رو هم که راجب کنکور نوشتم، بخوان شاید به دردت بخوره. یه مقاله دیگه هم هست که اونم شاید به دردت بخوره.
- و هزار مثال دیگه . . .
تا زمانی که از سختی فرار کنی و دنبال میانبر و راهِ آسان تر باشی، شرایطت تغییر نخواهد کرد و پیاز از تو ارزشش بیشتره.
دلیل سوم - فلانولوژی
هنوز به این باور نرسیدی که هیچکس واقعاً به فلانش هم نیست که تو چکار میکنی و خودتی که باید برای خودت یه کاری بکنی.
توی دنیایی زندگی میکنیم که:
- اگه کل عمرت هم از این شاخه به اون شاخه بپری (تئوریِ نشیمنگاه)، هیچکس به فلانش هم نیست.
- اگه کل عمرت هم دنبال میانبر و راحتی بری (گشادیسم)، بازم هیچکس به فلانش هم نیست.
چیزی که این وسط مهمه، همون «عمرِ» تو هست که داره هر روز یه روز ازش کم میشه و تو انگار مثل یه زامبی هیپنوتیزم شدی و فکر هم میکنی که تا ابد وقت داری.
هر کاری که توی این دنیا بکنی (یا نکنی)، هیچکس واقعاً براش مهم نیست. شاید یه سری از نزدیکانت که دوستت دارن، برات خوشحال یا ناراحت بشن، ولی هیچکدام نمیان به جای تو ثبات داشته باشن و پشتکار.
این زندگی که الان داری، یه بخش زیادیش به این خاطره که خودت خواستی اینجور باشه. حالا شاید خودت «خواسته» باشی که بهتر از این باشه، ولی آیا «کارهایی» که برای رسیدن به اون خواسته ها لازمه رو هم انجام دادی؟ یا همینجور فقط «خواستی»؟
خواستنِ الکی که به درد نمیخوره، با یه دانه پیاز برو عوضش کن و با نهار یا شام بخورش.
این رو باید بدانی که توی این دنیا فقط خودِ تویی که باید برای خودت تلاش کنی و هیچکسِ دیگه ای، حتی نزدیک ترین آدم های زندگیت هم قرار نیست بشن فرشته نجات تو. شاید حرف های من یا یکی دیگه روی تو تاثیر بزارن، ولی همه اینها تا زمانی که توسطِ خودِ تو به «عمل» تبدیل نشن، هیچ ارزشی ندارن برای زندگیِ تو و درست حدس زدی، پیاز از تو ارزشش بیشتره.
البته «بهتره» که توی یه دنیای ایده آل و خوب، اینجوری نباشه و همه به هم اهمیت بدن، ولی آیا توی دنیای واقعی هم اینجوره؟
در این رابطه هم توی یه مقاله دیگم یه چیزهایی نوشتم، عشق کردی بخوانش.
دلیل چهارم - اصل لِس
خدا هیچ جایِ واقعی توی زندگیت نداره و اصلاً فکر هم نمیکنی که ممکنه همین امروز، آخرین روز زندگیت باشه.
توی دنیایی داریم زندگی میکنیم که:
- شهوت از سر و پای ما داره بالا میره و خیلی از ماها توش غرق شدیم و اسمش رو هم گذاشتیم «متمدن» و «امروزی» و «با جنبه» بودن.
- ریاکاری هم از سر و پای ما داره بالا میره و اگه یکم دقت کنی توی همه جای زندگی میبینیش.
- وقتی کنترل رو دادی دستِ شهوت، اخلاق هم از بین میره کم کم. البته الان دیگه اخلاقی باقی نمانده از دید من.
- آینده نگری از بین رفته و «در لحظه زندگی کن» و «لذت ببر از این لحظه» شده الگوی زندگیِ خیلی ها.
- پول شده همه چیز و توی این جنگل (یعنی همه دنیا)، هرکسی، هرکاری میکنه که پول دربیاره. چرا؟ چون توی مراحلِ قبلی ریاکاری رو یادگرفتی و اخلاق هم از بین رفته و همه چیز مهیاست برای اینکه از هر طریقی پول دربیاری. شهوت هم که از اون پشتِ سر کنترل دستشه.
- «عقلی» باقی نمانده انگار. بهترین مثالش هم اینه که یه سری آدم که اسم خودشان رو گذاشتن سلبریتی و «هنرمند»، شدن الگوی ما و خیلی هم راحت عقلمان رو میدیم دستِ این موجودات. یه مثال دیگه هم «رسانه» ها (مخصوصاً رسانه های ضدِ ایرانی در ترکیه و انگلستان و آمریکا) هستن که ما فکر میکنیم هرچی میگن حتماً درسته و نمیخوایم ببینیم که در عمل دارن بر ضد ما کار میکنن با «اخبار» و «فیلم و سریال» و «موزیک ویدیو» و چیزهای دیگه ای که به خوردِ ما میدن.
- و بین همه این چیزها، آدم دیگه فکر هم نمیکنه که ممکنه همین روزها بمیره و یا حتی امروز آخرین روزش باشه توی این دنیا. ولی هرچقدر هم که بخوایم «مرگ» رو نادیده بگیریم، بازم یه حقیقته و خیلی نزدیک تر از اون چیزیه که فکرش رو هم بکنیم.
- و مهم اینه که وقتی مُردی، دیگه راهِ بازگشت و جبرانِ پشیمانی، وجود نداره.
یه مقاله دیگه در این رابطه ها نوشتم، اونم اگه عشق کردی بخوان.
خلاصه اینکه با وجودِ همه این چیزها، دیگه خدایی باقی نمیمانه برای کسی. دیگه پیامبر و امامی باقی نمیمانه که بخوای به حرفاشان گوش بدی. وقتی کنترل دست شهوت باشه، هیچکسِ دیگه ای حرفاش بُرِش نداره.
حرف آخر
پس این تو و این هم دلایلی که باعث میشن تو هیچوقت موفق نشی:
- شاخه به شاخه پریدن و ثبات نداشتن.
- فرار از سختی و پشتکار نداشتن.
- عدم باور به اینکه خودت باید یه کاری برای خودت و زندگیت بکنی و نباید منتظر یه انسان دیگه باشی.
- و در آخر هم دوری از خدا که با ارزش ترین چیز، یعنی «آرامش» رو ازت میگیره.
خواستم تو عنوان مقاله بنویسم «هیچوقت هیچ گُهی نمیشی»، گفتم فردا پس فردا ویرگول به ما میگه بابا این چه وضعشه، عنوانِ پست هات همش شده گُه و ریدن و از این دست چیزها. حالا من که هرچی دنیا و کشورهای مختلف رو میبینم ، بیشتر این گند و گُه هاش میاد جلوی چشمم. خودم رو که نمیتانم گول بزنم.
خلاصه اینکه هنوز هیچکس تعریفی از «موفق شدن» ارائه نداده که همه قبول داشته باشن. من برای خودم موفقیت رو اینجور تعریف کردم که آدم به اهدافش برسه ولی خدا و آرامش هم از زندگیش خارج نشه.
شاید برای شما یه تعریف دیگه داشته باشه، ولی این تقریباً روشنه که تا زمانی که آدم ثبات نداشته باشه و پشتکار نداشته باشه و به این باور نرسه که خودش باید یه کاری برای خودش بکنه، هیچوقت به جاهای خوب نمیرسه، چون این قانونِ این دنیاس که «چیزهای خوب هم طول میکشه رسیدن بهشان و هم سخت هستن».
پس دلیل چهارم، یعنی خدا و یاد مرگ چه میشه؟ ما کسایی رو هم داریم که اصلاً به خدا اعتقادی ندارن و به اهدفشان هم رسیدن. کاملاً حرف درستیه. ولی از دید من خدا مَرامِش اینجور نیست که اگه تو بهش اعتقاد نداشه باشی اون هم تو رو ول کنه و باهات مقابله به مثل کنه. اون هیچوقت تو رو ول نمیکنه و تا آخرین لحظه هم منتظره که انسان ها به سمتش برن.
این حدیثِ قدسی رو ببین:
اگر آنان (انسان هایی) که از من روی گردانیده اند، می دانستند که چه قدر منتظر آنان هستم، از شوق می مُردند.
میزان الحکمه، ج ۴، ح ۲۷۹۷
تو با همون ۳ موردِ اول و بدونِ یاد خدا و مرگ هم به اهدافت میتانی برسی. ولی با داشتنِ موردِ چهارم، اون آرامشِ واقعی رو هم در کنارِ رسیدن به اهداف، خواهی داشت. آرامشی که هیچ اندازه پول هم بهت نمیده.
در آخر هم یه جمله زیبا از حضرت علی (ع) راجب مرگ:
براستی که مرگ بر جلوی سَرِ شما بسته شده، و دنیا از پشت سَرِ شما درنوردیده می شود ( یعنی دنیا رو به زوال، و شما روبروی مرگید).
منبع: کتاب گفتار امیرالمؤمنین، صفحه ۱۱۴۸
نتیجه گیریِ (غیر) اخلاقی این مقاله هم میشه اینکه:
۱) نشیمنگاه رو بزن زمین و کم اینور اونور بکن. میخ که زیرِت نیست.
۲) گشادیسم رو بزار کنار و صبر و تحملت رو تقویت کن. زمان میبره ولی شدنیه.
۳) این رو بدان که کسی به فلانش هم نیست تو چه بلایی سرت میاد و چکار میکنی، مردم به اندازه کافی درگیرِ زندگی های خودشان هستن و تو هم باید این رو بدانی که فقط خودتی که باید برای خودت و زندگیت یه کاری بکنی.
۴) اصل قضیه رو هم یادت نره، فردا پس فردا زِرتی میمیری و از پشیمانی همه جات میسوزه و هیچ کاری هم دیگه از دستت برنمیاد. کال آف دیوتی نیست که game over بشی و دوباره از اول شروع کنی. یه بار بمیری دیگه ترتیبت داده شده و الفاتحه.
از این پیازبازی دربیا و یه کارِ درست حسابی برای زندگیت (و البته آخرتت) انجام بده.
۲ نکته پایانی:
- توی این مقاله، فرض شده که پیاز یه چیزِ بی ارزشه. ولی آیا در واقعیت و حقیقت هم اینجوریه؟ فکر نکنم.
- مخاطبِ همه این «تو» ها توی این مقاله خودمم و خدایی نکرده ما به کسی توهینی نمیکنیم.
مخلصات، یا علی.
مثل همیشه هم برای ارتباط با من میتانید از ID تلگرام solyinho@ یا آدرس ایمیل odiwxe@gmail.com استفاده کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایالات متحده فان - قسمت بعدی مقاله «چرا تو زندگیت نباید دنبال آرزوهات بری؟»
مطلبی دیگر از این انتشارات
در انتظار معجزه: مهمترین چیزی که توی زندگیت باید بفهمی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نخوان: اینهمه کتاب خواندی و آخرشم هیچ *** نشدی