سمیه شجری
سمیه شجری
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

قدری دیگر

شب نوزدهم ماه مبارک رمضان است و من دلم می خواهد فقط بنویسم از هر آن چه در ذهنم نقش می بندد. از هر چیزی که ذهن مرا به تلاطم می کشد.


با خودم فکر کردم چرا باید سه شب مشخص شود که ما تقدیر خودمان را تعیین کنیم و از خدا برای آن طلب کنیم. آن هم فقط سه شب سرنوشت ساز... تفکر من این گونه نقش بست که خدا همیشه از بنده هایش توکل خواسته اما بنده ها که غرق در زندگی هستند توکل را فراموش می کنند و از یکدیگر طلب می کنند. خدا دلش می خواهد بنده، توکل واقعی کند و از همه دل بکند تا سر تا پای او را غرق در نعمت کند. نظر من این است که تمام روزهای دیگر هم خدا به متوکل واقعی عطا می کند و سرنوشت او را به میزان توکلش در دست خودش قرار می دهد. اما با شناختی که از بنده هایش دارد سه روز را تعیین کرده تا بنده از همه جا فارغ شود، دل بکند از هر انچه او را غرق بازی کرده تا فقط با خودش عشق بازی کند؛ تا بخاطر ترسی که از تمام شدن این سه شب و رقم نزدن سرنوشتش دارد باعث شود که حسابی توکل کند. باز از این سه شب هم شب قدر واقعی مشخص نیست تا بنده اش هر سه شب عاشقی کند؛ شاید هم فرکانس این این سه شب در این ماه بسیار بالاتر باشد و رقم بخورد آن چه باید باشد...

درک من امسال متفاوت تر از سال قبل است؛ گاهی گیجم از آگاهی های جدیدی که بدست می آورم اما می دانم که در مسیر روشنایی هستم. در مسیری که من را به سمت خدایی می برد که مقصد نهایی آن آرامش است گرچه در حال حاضر سرشار از تلاطم های ذهنی و زدودن آگاهی های اشتباه از ذهن و روح خودم هستم.

تعبیر امسال من از ثواب با تعبیر سال گذشته متفاوت است. تا سال گذشته فکر می کردم که هر کار خوبی که انجام دهم خدا به من ثوابی در آن دنیا عطا می کند. اما اکنون می دانم که ثواب در لحظه به من عطا می شود؛ آن زمانی که نماز می خوانم صرفا مراقبه ای برای بهبود حال روحی خود من است؛ برای یک خلوت و گریزی زدن از دنیای پرهیاهو. الان متوجه ماهیت این داستان می شوم که سجده طولانی ثواب دارد می شوم چون گذاشتن سر بر مهر به سبب ارتباط با خاک تمام روح و جسم را از انرژی های منفی تخلیه و دوباره با انرژی مثبت جهان پیوند می دهد. آن زمانی که روزه می گیرم نه برای درک حال فقرا است و نه برای سختی دادن به خودم بلکه تمرین خودساختگی است تمرین فارغ شدن از جسم و پرورش روح و استراحت دادن به جسم تا فرصتی برای بازیابی بیابد. وعده های سحر را دیگر به چشم بیدار شدن برای خوردن نمی بینم بلکه به چشم حضور در پر ارتعاش ترین زمان موجود در آن روز می بینم تا بخواهم از او هر آنچه که دوست دارم.

دیگر جهنم برای من تعبیر دیگری دارد. جهنم مساویست با از دست دادن تمام آن چه که می توانست روح و جسم مرا پرورش دهد. جهنم یعنی از دست دادن فرصت رسیدن به آرامش روح الهی. جهنم یعنی دور شدن روح من از روح خدا.

وقتی در مقطع ارشد متوجه ویروس های مقاوم درون صدف ها شدم که حتی در برابر حرارت غیرفعال نمی شوند؛ وقتی دیدم کیست های هیداتیک بدن خوک با هیچ گرمایی از بین نمی روند فهمیدم که نه خوردن صدف حرام است و نه خوردن گوشت خوک. فهمیدم که خدا به زبان بشر فقط به او یادآور می شود که چه چیزی سلامتی او را تهدید می کند شاید با عباراتی مثل ثواب و گناه و بهشت و جهنم بیاید در مسیری که باید باشد...

و خدا چه زیبا در سطح درک بشر جهنم و بهشت را نمادی ساخت تا انگیزه ای شود برای آن چه باید بشود... برای قرار گرفتن در مسیر...

و کاش خدا را برای ما از کودکی زیبا به تصویر می کشیدند...

و اعتقاد دارم که آن چه در این شب از ته دل با تمام وجود و توکل و ایمان و باور از خدا طلب شود قطعا ختم به خیر خواهد شد مانند هر لحظه دیگری که چنین ارتباط عمیقی رخ بدهد...

التماس دعا

آرامشرمضانشب قدرجوشن کبیر
کارشناس ارشد صنایع غذایی و علاقه مند به پژوهش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید