تا آنجا که می دانم یکی از راه های کنترل خواب، سوال مستمر از خودمان هست. اینکه هر چند ساعتی از خودمان بپرسیم آیا در دنیای واقعی هستیم یا در خواب. به مرور این کار عادت می شود و سرانجام، در یکی از خوابهایمان این سوال را مطرح می کینم و سپس به آگاهی می رسیم.
در جهان ما، جهانی که حد و مرزش دور ترین جایی است که تا به حال رفته ایم، هر روز پر از نظر است. اخبار و اتفاقات و عقاید از طریق رسانه به ما می رسند و خواه ناخواه، درون مغزمان فرو می روند. این نظرات، یا سازمان یافته اند یا غیر سازمان یافته. یعنی یا از طریق ابزار روانی میخواهند روند فکری یک فرد را تغییر دهند، یا صرفاً نظریست از دهان یک شخص. مغز ما هر روز بخش زیادی از این اخبار را می گیرد و اکثر آن ها را ذخیره می کند. چه مخالف عقاید او باشند چه موافق. و سپس استفاده می کند . اینجاست که اتفاق شکل می گیرد. مغز ما ناخواسته زمین کشت یک عقیده می شود.
برای پرداختن به این موضوع بسیار مهم ابتدا لازم است اصولا این مراحل را بشناسیم:
من تاثیر گذاری رو با یک مثال به سه بخش تقسیم میکنم: کلاسی را در نظر بگیرید. در اینجا محیط ما کلاس است. حال یک معلم را در حال تدریس در نظر بگیرید. او می شود موثر و درس اثر اوست. حال اگر یک دانش آموز را متاثر در نظر بگیریم، بقیه افراد کلاس جامعه و لوازم تدریس رسانه می شود.
بخشی از افکار ما، درختی است که نهال آن از طریق یک پست اینستاگرامی، یک توییت بلند، یک کتاب یا هر چیز خبردهنده دیگری وارد ذهنمان شده است. همه ی این چیزها از یک گوینده به ما می رسد. گوینده ای که می تواند فردی عادی یا یک فردی باشد که کارش تاثیر است. شخصی که با منظور خاصی تاثیر خاصی می گذارد و فردی که شاید با استفاده اش از رسانه، خواهان تاثیر نباشد مسلما در مثال ما معلم هم میتواند معلمی بی خیال باشد که فهمیدن و نفهمیدن درس توسط دانش آموزش، اهمیتی برایش نداشته باشد؛ یا معلمی دلسوز که میخواهد با همه ی حرکاتش در آینده دانش آموزانش موثر باشد.
گاهی نظرات را از طریق فردی بزرگتر، داناتر و محیط بر ما دریافت میکنیم که بعضی اوقات نیز به آن علاقه یا اعتقادی نداریم؛ اما چون برچسب « ---تر » را به همراه دارد، آن نظر را، حداقل ذهن جزو نظرات درست طبقه بندی میکند.
موثر یک ویژگی مهم دارد: خود نیز توسط تاثیر متقابلی که توسط متاثر ایجاد می شود، می تواند تاثیر پذیر باشد . مثلاً یک تولید کننده محتوا را در نظر بگیرید. این تولید کننده بر اساس بازخوردی که از مشتریان و یا کسانی که از محتوای او استفاده می کنند می گیرد، سبک کاری خود را تغییر می دهد. در مثال کلاس، معلم بر اساس توانایی فهمی دانش آموزان و توانایی ارتباط برقرار کردن با آنها، روش تدریس خود را عوض میکند.
موثر ها در دنیای ما متفاوت هستند بعضی رسانه های اجتماعی سایت های خبری و بعضی دیگر انسان های عادی جامعه توسط یک کانال خبررسانی یک صفحه اینستاگرامی و یا یک سایت هستند . همه این افراد میتوانند دارای هدف در تاثیرگذاری بر روی ما و یا بدون هدف و اثر فقط با دادن نظر باشند ما اینجا با دو گروه آدم طرف هستیم گروه اول از روی قصد میخواهند تاثیری بر روی ما بگذارند و تاثیر خود را روی ما بگذارند. آنها فروشنده اثر هستند و میخواهند اثرشان توسط مغز ما فروش برود؛ اما عده ای دیگر واقعاً خواستار به ثمر رساندن اثر خود در مغز ما نیستند؛ آنها فقط نظر خود را بیان می کند که در مرکز توجه، یا حتی توجه کمی باشند. این افراد ممکن است بعضی اوقات خطرناک تر از گروه اول باشند زیرا ما در بسیاری از اوقات می دانیم که کار گروه اول چیست اما وقتی با گروه دوم روبرو می شویم دقیقاً قصد آنها را نمی دانیم و ممکن است به راحتی ذهنمان را زمینی برای کاشت افکار آنها بکنیم.
می توان گفت در روند تأثیر اثر مهمترین چیز می باشد . اثر بخش اصلی ماجراست و چیزی است که همیشه در تاثیرگذاری وجود دارد . جای اثر عوض نمی شود اما موثر و متاثر می تواند جایشان عوض شود و بر روی همدیگر اثر متقابل بگذارند؛ اما اثر همیشه اثر است . اثرات بسیار زیادی در یک جامعه وجود دارد که میتوان آنها را به چندین و چند هزار بخش تقسیم کرد اما در یک تقسیم بندی کلی، می توان دو نوع اثر را در نظر گرفت که وابسته به موثر است؛ آثاری مثل اخباری که در رسانه های جمعی مانند جمع های خانوادگی، یا در سطح کلان تر، شبکه های اجتماعی ، اخباررسمی یک منطقه و یک جمعیت مطرح می شوند آثار جمعی و آثاری دیگر مانند سخن ها در گفتگوهای یک به یک یا نظراتی که به صورت فرد به فرد داده می شود، آثار فردی می باشند. از آنجا که ما نمی توانیم یک اثر را درست یا اشتباه طبقه بندی کنیم ؛ زیرا اساساً هیچ چیزی برای درست یا اشتباه نشان دادن آن وجود ندارد، نمی توانیم آنها را بر اساس درست یا نادرست بودن طبقه بندی کنیم فقط میتوانیم از شدت آن ها بین آنها فرق قائل شویم.
در یک اثر گروهی هدف یک جامعه است و موثر خواهان تعویض یک تفکر درباره ی یک چیز یا یک شخص است. برای مثال ما، در درس دادن درون کلاس، هدفِ یادگیری، همه دانشآموزان هستند. یادگیری درس موجب تفاوت فرهنگی آن جامعه، یعنی دانش آموزان با افراد خارج از کلاس می شود ( اثر جمعی). اما در تأثیر فردی، این موضوع محدود میشود : تاثیر معلم بر روی هر دانش آموز یکسان نیست. هر دانش آموز نسبت به تفکر و باورها و عقایدی که دارد، برداشت متفاوتی از حرف را میگیرد. ممکن است دانش آموزی حرف معلم را به درستی نشنود و برداشتی مخالف آن چیز که معلم میخواهد داشته باشد؛ ممکن است دانش آموزی حتی با درست شنیدن آن حرف تاثیری که معلم میخواهد بر روی او با بگذارد را نپذیرد. جدا از این هر فرد ممکن است طبق نظر اکثریت جمع (اثر جمع) نظر خودش را نیز تغییر دهد.
به همین دلیل است در یک جامعه اصول و عقاید تقریباً مشترک و تفکرات متفاوت وجود دارد. در یک محدوده کوچک تر، میتوان یک تبلیغ را مثال زد. یک تبلیغ تلویزیونی که به صورت مکرر توسط افراد متاثر دیده می شود باعث تغییر تفکر به صورت تدریجی میشود و کم کم به صورت ناخودآگاه رفتار شخص متاثر را تغییر می دهد تا نیاز آن تبلیغ را برطرف کند . اما این تاثیر یکسان نیست. ممکن است کم یا زیاد، درست یا اشتباه و مطابق یا غیر مطابق با آن چیزی که آن تبلیغ خواسته باشد. این بخشی است که نیاز به شناخت خودمان ( متاثر ) هستیم.
ما در برابر اثرات چند نوع هستیم .عده ای از ما همه ی آن ها را میپذیریم و راه را برایشان باز میگذاریم . ( گروه 100%). اگر بازاریابان و مسئولین تبلیغ ماهی گیر باشند، اجتماع دریایشان و ابزار رسانه تورهای آنها، بی گمان این گروه از ما طعمه های سنگین آن هاییم. گروهی که ذهنمان را تبدیل به کاروانسرایی میکنیم که هر چه می آید را با آغوش باز قبول می کنیم. ما حوصله نداریم! حوصله پی چیزی رفتن. لقمه ای آماده گذاشته شده؛ فقط کافیست آن را برداریم و بیندازیم درون گلو! ما پی اصل و نسب اخباری که می شنویم نرویم. چون اگر مشکلی داشتند که عده ای وقت نمیگذاشتند آن را بنویسند و وارد فضای مجازی کنند. پس حتماً بر روی درستی اش فکر شده است. ما هم که خسته ایم، اسکرول میکنیم و دروغ دیگری را باور میکنیم.
این گروه از ما از زندگی را محدود به محل زندگی خود می دانیم. در اصل، محیط زندگی را خود زندگی میبینیم. در حالی که زندگی یعنی بیشتر و بیشتر کردن این محیط و پذیرفتن زیبایی ها برای زیبا کردن آن .
گروه 100 ، گروهی است با عدم ثبات. گروهی که با هر اثر تغییر می کند و این تغییرات منجر به نگرانی میشود. یک نگرانی روز افزون که باعث نرسیدن ما می شود. راهی تغییر یک راه با دونده های سریعیست که اگر آن را انتخاب کنیم قطعا جا می مانیم.
عده ای از ما نیز درهای ذهنمان را میبندیم ( گروه 0% ) و دیگر نمیشنویم. به بیانی دیگر، صورت مسئله را پاک میکنیم. در نایلون تفکراتمان را محکم می بندیم. نهایتا از آن، اگر مجبور شویم، چیزی بر میداریم و بقیه را همانجا می گذاریم تا بگندند و بپوسند. چون تفکرات جدید همراه با خطرند.
این افراد، با بی خبریشان موجب عقب ماندگی خودشان و از آن بدتر، هنگامی که در قامت موثر ظاهر می شوند، موجب عقب ماندگی دیگران می شوند. کسانی که پشت پیشرفت یک جامعه چه کوچک و چه بزرگ می ایستند و دو دستی آن را می چسبند تا جلو نرود و با این کار، پیشرفت را کند می کنند.
بیشتر ما در حال حاضر این بازه ایم. یک نکته ی مهم ! این گروه بندی به فرد بستگی ندارد بلکه به شخصیت وی در حال حاضر بستگی دارد و هر شخص می تواند در هر بازه ی زندگی خود در هر یک از این گروه بندی ها باشد. همچنان که یک دانش آموز می تواند از رتبه ی برتر کلاس به رتبه آخر تنزل پیدا کند، افراد یک جامعه هم میتوانند طی مواردی تغییر کنند. حرکت در بازه ی بین صفر تا صد، بسته به شرایط تغییر میکند. شرایط فردی و شرایط موثر. منظور از شرایط فردی موقعیت فرد هنگام برخورد با اثر از لحاظ جغرافیایی و فکری و ... است. شما در شرایط قبل از کنکور است که برای منابع کمک درسی اثرپذیر می شوید. شرایط موثر می شود تمام دید و باوری که ما نسبت به آن داریم. طبیعتا یک شخص بالغ سخن یک انسان مسن را بیشتر از سخن یک کودک جدی می گیرد.
درِ ذهن ما با جرقه ای باز می شود و از حالت 0 به بازه ی 0 تا 100 می رود. تحت تاثیر رسانه ها قرار میگیرد و تاثیر پذیری اش بیشتر میشود تا به 100 می رسد . ما تحت این شرایط تغییر پذیر میشویم و ضربه میبینم و سپس دوباره مغز خود را می بندیم.
تلقین دانه ای است که از هر سه این ایستگاه های تاثیر میگذرد و وارد مغز ما میشود. در آنجا کاشته میشود، می پرورد و میوه میدهد. میوه ای که ما با تاثیر خود دانه اش را در ذهن دیگری می کاریم. بسیاری از تبلیغات و افکار با تلقین افکار، میخواهند با اثر جمعی تفکر را به سمتی که میخواهند و یا فکر میکنند مفید است ببرند. اما وقتی موضوع به خود ما محدود می شود، میدانیم که قضیه فرق میکند.
در جهان ما، جهانی که حد و مرزش دور ترین جایی است که تا به حال رفته ایم، هر روز پر از نظر است. اخبار و اتفاقات و عقاید از طریق رسانه به ما می رسند و خواه ناخواه، درون مغزمان فرو می روند. تا آنجا که می دانم یکی از راه های کنترل خواب، سوال مستمر از خودمان هست. اینکه هر چند ساعتی از خودمان بپرسیم آیا در دنیای واقعی هستیم یا در خواب. به مرور این کار عادت می شود و سرانجام، در یکی از خوابهایمان این سوال را مطرح می کنیم و سپس به آگاهی می رسیم.
یکی از راه های کنترل تلقین همین است. ما در رویایی شلوغ از آثار هستیم و باید هر چند وقت یک بار به خودمان برگردیم و بگوییم :« آیا این عقیده/نظر/فکر مال من است؟ یا صرفا نهالیست که از جای دیگری خواه یا ناخواه آمده و به ثمر نشسته است و حال رفتنش گرفته است!؟» بعد از چند بار پرسش احتمالا بتوانیم حداقل کمی به خودمان برسیم و نظر خودمان را برای خودمان تعریف کنیم. بهترین اثر برای ما، اثریست که خودمان بر روی خودمان می گذاریم.
------------------------------------------------------------------
متشکرم از استقبال شما از متن نوکننده. با توجهات و نظرات شما، این متن جدا از اهمیت بالایی که برای من داشت، نامش در ماهنامه دست انداز رفت. خوش حالم که ویرگول بستر مناسبی شد تا همه، از هر سنی، بتوانند بنویسند و تاثیر بگذارند. جایی که تعداد دنبال کننده و تعداد لایک، آنقدر موثر نباشد که تازه واردان اصلا دیده نشوند. و متشکرم از دست انداز که تا حد توان خود به فرهنگ نوشتن و خواندن تاثیر می گذارد. خوش حالم که همه ی ما تاثیرگذاریم.
برای استفاده ی بیشتر از این متن و پرداختن به آن پیشنهاد میکنم دو پادکست زیر از stringcast را بشنوید :
تعامل سازنده : اپل پادکست | رادیتو
پسا حقیقت ( سه قسمت ) : اپل پادکست | رادیتو
در آخر ممنونم که خوندین ! حتما نظرتون رو بنویسین که بی نهایت مهمه و تاثیرگذار
فعلا ارادتمند شما! ?