لاف عشق زدن هر چقدر که گناه بزرگیست اما، چاره چیست؟
در کجای این ماتم کده عشق راستین پیدا می شود؟
باید بدانیم آن اَرغوان که سال های سال در انتظار سایه خویش سبز ماند تا باز معشوق را نفس بکشد،
دیگر تنها سایه است و ارغوان در خاک.
براستی عشق یعنی جبران خسارت باور ها و حسرت هایمان
برای قانون شکنی، تباهی یک عمر، بی حسی و گاهی فراموشی...
عشق خیانت را بار ها در سرمان می اندازد، رنج و سختی راه را یادمان می آورد.
عاجزانه تقاضا کردن را به ما می آموزد و دل سرد بودن را در قلب هایمان می پروراند.
عشق زندگی ات را به بازیچه می گیرد و براحتی دورت می زند و جوری رفتار می کند که انگار هیچ رخ نداده و هیچ محتاج هم نیستید و هیچ نیازی هم به شنیده شدن نامتان از زبان یکدیگر ندارید.
آری؛ عشق راست می گوید!
چه زیبا نقض می کند عشق، سخن های چند سطر پیشم را!
عشق می تواند حروف خوانای جملات نو و بی معنای زندگی ات باشد.
عشق ادعا دارد!
سم کشنده ای که همراه همیشگی رنج است و حسرت همیشگی شکسته دلان.
او سرپیچی می کند و گاهی تیر خلاص را به سمت خودش نشانه می گیرد تا گلبرگ امید در دلت زنده بماند.
دروغگوی قهاریست!
نشان به آن نشان که به وعده رویا های پوچ، رسوایت می کند، و هر از چند گاهی در جمعه بازار تو را به مزایده می گذارد.
خدا را نمی دانم و هیچ حوصله ی دانستنش را ندارم اما، خودش از آنچه دقیقا در عشق آفریده نیز متعجب است!
من عشق را چگونه بنامم؟
چون کنم یاد تو، نوری با من است غایبی، اما حضوری با من است
درد دلها میکنم با “عکس” تو وه عجب “سنگ صبوری” با من است!
سلام دوستان امیدوارم حال دلتون خوب باشه.
این متن بازنویسی جزئی از پست زیر می باشد.
دلیل این کار را اصلاح نوشتار و پرورش نوشته های گذشته ام می دانم.