همه ی مردم آن مصاف نفس گیر را به خاطر دارند، روزی که ناپولی ایتالیا در برابر بایرن مونیخ آلمان قرار می گرفت. تمام مردم آلمان خود را برای آن روز آماده می کردن زیرا قرار بود تیم ناپولی مهمان آنان باشد، همه مردم شهر از یک هفته قبل فقط درباره ی رویارویی این دو تیم در لیگ قهرمانان سخن می گفتند.
بایرن در آن سال فقط قصد قهرمانی در لیگ قهرمانان رو داشت و با هر ترفندی به دنبال پیروزی بود، بگذریم...
روزِ بازی ورزشگاه مملو از آلمانی های وطن پرست و مغروری بود که به هیچ وجه باخت را نمی پذیرفتن.
با ورودِ تیمِ ناپولی به ورزشگاه و دیدنِ آن همه هیاهو، از همان اول همه ی مطبوعات و خبرنگاران ترس و رنگ پریدگی را در چهره ی بازیکنانِ ناپولی پخش کرده بودند.
وقتی بازیکنانِ دو تیم واردِ زمین شدند، آن چنان صدایی در ورزشگاه طنین انداز بود که گویی، خدا در حال صحبت با بندگانش است و بازیکنانِ ناپولی را دشمن خطاب میکند.
آبی پوشان ایتالیایی خودشان را باخته بودن، مانند تکه گچی همدیگر را تماشا می کردند و ساق ها از شدتِ استرس و فشار می لرزید گویی، نتیجه بازی از همان اول نوشته شده بود.
نمیدانم به چه فکر می کرد، چه شد که امید به دلش بازگشت، در عمق هیاهو، جایی که حتی صدای هم تیمی هایش را نمی شنید، او اولین نفر بود که شروع به گرم کردن کرد آهنگ ورزشگاه را مِحور حرکاتِ خود قرار داد و با ریتم آن آهنگ شروع به رقصیدن و گرم کردن کرد.
او با این کار خیلی چیز ها را به جهان یاد داد.