سفرنامه صدرا :)
در ابتدا باید بگویم خواندن این سفرنامه جز هدر دادن زمان ثمره دیگری برای شما ندارد.
(یکباره نوشته شده و ممکن است با اشتباه تایپی مواجه شوید)
پیشاپیش نوشجان
-شروع همهچیز از تماس دوستم مهدی بود، جایی که پشت تلفن منو تهدید به افشای اطلاعاتی کرد که بر خودم اجبار دانستم تا هر چه سریعتر به او در کمک و همراهی آمادهسازی و پخش ۱۶۰۰ دست قیمه بادمجون کمک کنم.
تاکید این نکته که تعداد ما حتما باید بیش از ده نفر باشد چه از سوی من و چه از سوی دوستان دیگر بر مهدی هزاران بار گوشزد شده بود و او هر بار با حرکت سر و بستن چشمانش این حس را به شما القا میکرد که «خیالت تخت داوش».
شب را در خانهی یکی از دوستان گذراندیم و صبح با سه ساعت خواب با ضرب و شتم از خواب پریدم!
همهچیز واضح بود، ۱۶۰۰ دست قیمه قطعا زمان زیادی میبرد و باید از هفت صبح به سمت آشپزخانه حرکت میکردیم.
وقتی رسیدیم، تنها سه نفر بودیم! روز تاسوعا بود وگرنه بر تمامی دوستانی که وعده امدن داده بودند و نیامدند کلمهای نثار میکردیم، بالاَخَص مهدی که هر بار سر تکان میداد و حال حتی خودش آنجا پیش ما نبود!
چون او رفیق شش دانگمان بود، جای شما خالی اندکی اسامی حیوان و کمی ... بگذریم.
خلاصه که مهدی جور بقیه را کشید.
یک بادمجان، یک تیکه گوشت، نصفه گوجه و درب خورشت.
این مرحله باید ۱۶۰۰ بار تکرار میشد و اما اگر فکر میکنید این پایان ماجراست، سخت در اشتباهید!
سپس ظرف خورشت در داخل ظرف برنج و برنج در داخل ظرفش کشیده میشود و همراه آن تَدیگ و برنج زعفرانی هم بود.
خدای من حتی فکر کردن به چنین خط تولیدی مرا عذاب میدهد.
هرچند از ناخونکها و بهشت تَدیگ نمیتوانم به آسانی گذر کنم اما، همچنان به ۶ ساعت سرپا ایستادن نمیارزید.(بلکم بیشتر)
خلاصه تمام این مراحل انجام شد.
در این میان مهدی و یک دوست دیگر هم اضافه شد.
و کار دقیقا سر موعد مقرر شده آماده تحویل شد.
بفرمایید هزار و ششصد پرس قیمه بادمجان.
پن۱: این سفرنامه میتوانست بیشتر باشد، ولی از آنجایی که بخش اعظم آن سانسور میشد، ترجیح دادم از نوشتن آن سرباز بزنم.
پن۲:این سفرنامه نوشته شد تا این خاطره و این روز در ذهنم ثبت شود، شاید دلیل اصلی نگارش سفرنامه در ابتدا همین بوده، نه آشنایی دیگران با دنیایی که به ظاهر از آن محرومند!
پن۳: خوشحالم تونستم توی این ایام سهمی به اندازه خودم داشته باشم، هر چه بیشتر میگذره از روضهها و مراسمهای امروزی بیشتر دوری میکنم و این شاید مشکلی از سمت من باشد اما، گمان میکنم آن قدر در بعضی موارد از عموم مردم بیشتر خوانده و عمیق شدهام که تصمیمی که بر آن اهتمام میورزم، اشتباه نباشد و لااقل اعتراضی باشد به آنچه در این ایام در عزاداریها رواج پیدا کرده!
دوستدار شما
سیدصدرا مبینیپور