صدرا
صدرا
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

شاید هنوز نه! (بازنویس با اندکی تغییر)

اول از همه حتما این کلیک کنید. شاید هنوز نه! متعلق به نه ماه قبل، یعنی 1399/09/08 هست.
پنج شش سطری که نوشتم را بخوانید و نگاهی هم به نظرات نُه ماه قبل بیاندازید.
یکی از نظرات برای leyla_todeli عزیز هست که یک صحبتی در این خصوص در اِنتها دارم.

بعد از قراردادن صد پست در ویرگول همچنان در آب و تاب نوشتن به سر می برم.

هنوز برای من نوشتن حکم آرامش را دارد و تسکین دهنده افکارم است.

حس و شور نوشتن و دیدن استقبال شما هنوز به شیرینی همان زمان است.

آیا واقعا همچنان آماده ی نوشتن و نویسندگی نیستم؟

یا شاید اشتباه فکر می کردم؟

من نویسندگی را برای تسلی افکار انتخاب کردم نه در رویای نوشتن بهترین اثر نوشته شده تاریخ!

اگر هم چنین چیزی در درون من قلیان می کند، جایگاه اول را در اختیار ندارد.

در این مسیر خواندن را فراموش کرده بودم اما، حال که به آن فکر می کنم؛ در می یابم که خواندن این همه نوشته در طول این مدت کمی از فعل خواندن که همه ما در سر داریم، ندارد!

خواندن یعنی کسب تجربه ذهنی، یعنی درک شرایط متفاوت، یعنی خیالی هر چند دور و مهم تر از همه به تو کمک می کند در آینده ای که در پیش داری بهترین تصمیم را بگیری و خودت را به سمت بهترین مسیر سوق بدهی.

چهار کتاب به لیست قبل اضافه شد و هزاران متن از ویرگول و غیره
چهار کتاب به لیست قبل اضافه شد و هزاران متن از ویرگول و غیره


در این مدت که فکر می کنم دو یا سه ماه مانده تا یکساله شدن فعالیتم در ویرگول، صد و دو پست منتشر کردم و نود و هشت پیش نویس. اگر حساب کنیم نصف پیش نویس ها "پنجاه عدد" (حدودا) تکرار پست باشند. من در قالب صد و پنجاه بار زمان گذاشتم تا در ویرگول بنویسم و خودم می دانم چندین بار پیش نویس ها را غربال کردم.

این یعنی من نسبت به نوشتن علاقه دارم و اینکه تشویق به نوشتن می شوم از سوی شما و دیگران، بدین معناست که کمی هم استعداد در دستانم نهفته است.

ویرگول بستر مناسبی برای نوشتن است و این تجربه من از نه ماه فعالیت در ویرگول بود که در اختیارتون گذاشتم.

1400/06/02 سید صدرا مبینی پور، 19 ساله از قم _ دانشجوی رشته مدیریت بازرگانی 3>


و اما حرف آخر...

چند روز پیش متوجه شدم اکانت لیلای عزیز از دوستان عزیز ویرگولی مون برای همیشه مسدود شده و خب این برای هر ویرگولی سخته و هیچکس دلش نمی خواد تجربش کنه.

خواستم بگم همه ما باید نسبت به قوانین ویرگول آگاه باشیم و هم ویرگول کمی واضح تر قوانین و مقررات رو وضع کنه.

از ویرگول عزیز خواهشمند هستم تا این اتفاق رو چشم پوشی کنند، چون خود ما هم در تعجب هستیم که چرا و چگونه این اتفاق برای لیلای عزیز افتاده و اگر ممکنه توضیحی درباره ی علت این تصمیم به خود شخص یعنی لیلای عزیز بدن.

آدما گاهی مسیر زندگی شون با اتفاقات کوچیک انحراف بسیاری پیدا می کنه. بد یا خوب فرقی نمی کنه!

پایان

بازنویسنوشتننویسندگیکتابویرگول
شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه می‌دارد _ مرا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید