صدرا
صدرا
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

هنوز کلی سوال دارم

یه ایستادن این قدِ کف نداره...
یه ایستادن این قدِ کف نداره...

امروز نوشتن را باری دیگر به شیرینی تجربه کردم.

حس خوبِ دست به قلم شدن، فکر کردن توأم با سکوت مطلق یا موزیک مورد علاقه، صبر کردن، عجله نکردن، تامل کردن، صفحه‌ای را با درنگ خواندن.

می‌دانی من امروز خوش شانس بودم...

می‌دانم شانس هر روز در خانه زندگی‌ام را نمی‌زند و می‌دانم فردا این گونه نیست و شاید امروز آخرین بار باشد که شانس بر درب خانه‌ام می‌کوبد.

خیال دارم به آتش پناه ببرم و گذشته و نوشته‌هایم را همراهشان بسوزانم. این تاوان گناهی‌ست که اجازه دادم به خودم، احساس بر قلب و قلمم اثر کند.

ناخواسته با خودم حرف میزنم، گاهی بلند در حین رانندگی داد میزنم، گاهی بر نقش‌های روی زمین خیره می‌مانم و به باد تیکه میکنم.

صدا زیاد است، خیلی زود عصبی می‌شوم. آستانه تحمل کمی دارم بخصوص روزهایی که با خودم سرجنگ گرفته‌ام و کسی از آن خبر ندارد.

پله‌ها را دو تا یکی بالا می‌روم، هنگام خرابی دستگاه میدوم، چشم‌هایم را در هنگام خستگی نمی‌بندم.

می‌دانی میخواهم چه بگویم؟

من هنوز کلی سوال بی پاسخ دارم...

اصلا حواسم به اون چه برام میگذره نیست!

همین.

سید‌صدرا مبینی‌پور

https://vrgl.ir/EsJsD
سوالجوابدلنوشتهنویسندگی
شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه می‌دارد _ مرا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید