نمیدونم شمام مثه منین یا نه؛ ولی در نظر من یه تار موی گندیدهی سگِ شب به روز شرف داره. وقتی شب میشه انگار موتور بدنم تازه روشن میشه و سرحال میشم.اما روز که میشه حالم بهشدت گرفته میشه. دلم میخواد گنجشکا و قمریای سرِ صب رو... بگذریم.
شب پر از سکوت و آرامشه. هیچ سرِ خری نیست که مزاحم بشه و میتونم تمام وقتم رو به بهترین نوعِ ممکن بگذرونم. همهی وقتم برای خودِ خودِ خودمه. حتی اینترنتم رایگانه تازه!
متأسفانه نمیدونم کدوم احمقی برای اولینبار ساعت کاری رو 8 صبح گذاشت تو دنیا؛ درسته که قدیما چون هیچ برقی نبوده و طبعاً در پیِ اون هیچ لامپی نبوده، ملت مجبور بودن آفتاب که غروب میکرد بخوابن و آفتاب که میزد از خواب بیدار بشن و برن سر کار. ولی الان که این مشکل نیست مردم بازم دارن همون رویهی باطل قبلی رو ادامه میدن. اما روزگار همیشه همینجوری نمیمونه. الان دنیا دستِ «آدمای روز» هست و تا میتونن به ما «آدمای شب» ظلم میکنن. میبینم اون روزی که دنیا بیوفته دست ما «آدمای شب»؛ اون وقته که اگه بخوام به «فارسی سخت» بگم: همهتون رو از وسط جر میدیم.
به قول ایرجمیرزا:
روزْ آبستنِ رنج و تَعَب است / ای خوشا شب، که فراغت به شب است
من همه دشمنِ روزم که به روز / کند انواعِ جنایاتْ بُروز
ای خوشا شب که پس از ساعتِ پنج / ظلم عاطل شود و خسبد رنج
مردم از شر هم آسوده شوند / فارغ از صحبت بیهوده شوند
بعضیا که کلاً باتریشون خورشیدیه و دستِ خودشونم نیست و شب میخوابن. ولی از من میشنوین اگه شببیدار نیستین کل عمرتون بر فناست. تامام.