لیدی ال
لیدی ال
خواندن ۲ دقیقه·۷ سال پیش

بلیط بخت‌آزمایی

بارها پیش آمده در چالش‌های مختلف شرکت کنم، چالش کتابخوانی، چالش یک هفته غذای سالم، چالش یک ماه طراحی یا همان inktober که در ماه اکتبر برگزار می‌شود و خیلی دوستش دارم، اما در هیچ کدام موفق نبوده‌ام. یعنی هیچ‌کدام را به انتها نرسانده‌ام. هزار دلیل و بهانه هم بوده که بدتر نشانه همت نکردن خودم است.

مدتی‌است قرار است در زندگی تصمیم مهمی بگیرم. یک جورهایی یکبار برای همیشه. تمام ذهنم را درگیر کرده و زندگی‌ام را فلج. اما باید این ترس، دودلی و فشار ذهنی را تحمل کنم تا به نتیجه برسم. نوشتن هم یک‌جورهایی به تصمیمم مربوط می‌شود.

دو روز پیش چالش وبلاگ نویسی را دیدم و به خودم گفتم: سمتش نمی‌روی‌ها! بس است دیگر هی یک گاز زدن و رها کردن. همه این نصفه نیمه‌ها بعدا پدرت را در‌می‌آورند. اما امروز صبح که دوباره پست‌ها را دیدم، مطالب را خواندم و موتور مغزم روشن شد، یک فرصت دیگر به خود دادم. گفتم شاید این بار توانستم یک چالش را تا انتها انجام دهم، در آخر این مسیر هم شاید تکلیفم با خودم و تصمیمم روشن شد.

وضعیت فعلی‌ام مدام مرا یاد فیلمی می‌اندازد با عنوان بخور، دعا کن و عشق بورز (eat, pray, love) با بازی جولیا رابرتز. جایی از فیلم که زن قصه می‌خواهد تصمیمی بگیرد، یاد قصه آن مرد مسیحی با خدا می‌افتد. مرد، هر روز به کلیسا می‌رفته، زانو می‌زده و دعا می‌کرده که خدای من! خواهش می‌کنم! خواهش می‌کنم بگذار برنده بخت آزمایی این بار من باشم! این داستان بارها تکرا می‌شده و روزی خدا، رو به بنده می‌گوید: فرزندم! خواهش می‌کنم! خواهش می‌کنم حداقل بلیط بخت آزمایی را بخر!

این، حکایت این روزهای من و شاید خیلی‌های دیگر است. دست روی دست گذاشته‌ایم تا اتفاقی بیفتد، تصمیمی وحی شود و ما خودمان را در مسیر خوشبختی پیدا کنیم. اما خب، واقعیت این است که برای بودن در مسیر خوشبختی، باید قدمی برداشت. برای انتخاب بین دوراهی، باید خود را برای هر دو شرایط محک زد. برای همین است که به نوشتن پناه آورده‌ام. شاید با مرتب کردن افکار و به قلم درآوردنشان، توانستم تصمیم نهایی را بگیرم.

چالش وبلاگ‌نویسیدلنوشته
مهندس عمرانِ نقاشِ دیوانه... کتاب، فیلم، موسیقی و صدالبته... رفاقت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید