در یک شرکت معمولی، سودآوری حرف اول را میزند. سرمایهگذاران به خاطر باکلاس بودن یا محبوبیت بیش از حد در یک شرکت سرمایهگذاری نمیکنند؛ آنها به خاطر بازدهی و سود سهام سرمایهگذاری میکنند. هر سازمانی به دنبال سود است. شما باید برای رسیدن به سود باکیفیت، کالاها و خدمات باکیفیت ارائه دهید و سود باکیفیت به طور مستقیم وابسته به افراد با عملکرد بالا است.
درک روانشناسی انسان برای کمک به کارکنان جهت دستیابی به حداکثر نتیجه، با انگیزه ماندن و همچنین رسیدن به اهدافشان ضروری است. صرفاً تنبیه یا اخراج کارکنان، نشاندن آنها، مشاوره و پرسیدن سوال در مورد اینکه چه اتفاقی افتاده و احساس آنها چیست، برای تصمیمگیری کافی نیست. این کار به دستیابی نتیجه مطلوب کمک خواهد کرد.
روانشناسی صنعتی-سازمانی باید به عنوان مکمل مدیریت منابع انسانی در نظر گرفته شود، جایی که یکی بدون دیگری کارایی ندارد. هدف روانشناسی صنعتی-سازمانی افزایش و حفظ بهرهوری کار است.
نقش روانشناسان فراتر از مشاوره است. آنها کارکنان و گاهی اوقات تعاملات و واکنشهای کارفرما را مشاهده میکنند تا مشخص کنند مشکل از کجاست. آنها سیاستهای شرکت را برای کمک به کارفرما و کارمند بررسی میکنند. آنها همچنین از مسائل گذشته با کارکنان درس میگیرند تا بتوانند تصمیمات استخدامی خوبی بگیرند.
میخواهم بدانید که کارکنان شما میتوانند با داشتن محیط کاری مناسب، بهرهوری بیشتری داشته باشند و رفتار آنها نسبت به کار تغییر کند.
برای دستیابی به این هدف، باید کارکنان را به خوبی درک کنیم و برای درک آنها، روانشناسی صنعتی-سازمانی باید به خوبی با مدیریت منابع انسانی ترکیب شود. هر دوی این حوزهها به تنهایی قدرتمند هستند، ادغام آنها با هم نیرویی حتی قویتر را ایجاد خواهد کرد.