
یادتونه بچگیهامون رو؟ اون وقتا که از صبح تا شب توی کوچه میدویدیم، از دیوار راست بالا میرفتیم و آخر شب هم انگار نه انگار. خستگی برامون یه کلمهی بیمعنی بود. انگار یه موتور تمومنشدنی درونمون کار میکرد. حالا چی؟ خیلی از ما دو پله رو که بالا میریم به نفسنفس میفتیم، برای بلند کردن یه وسیلهی سنگین مکث میکنیم و آخر روز فقط دلمون میخواد روی مبل ولو بشیم. داستان چیه؟ چرا اون انرژی و توانایی رو وسط راه گم کردیم؟
جوابش شاید خیلی سادهتر از چیزی باشه که فکر میکنیم: «آمادگی جسمانی». این فقط یه اصطلاح قلمبهسلمبه برای ورزشکارای حرفهای نیست. این کلید گمشدهی همون حس شادابی و تواناییه که یه روزی داشتیم. آمادگی جسمانی یعنی بدنمون باهامون رفیق باشه و بتونه کارهای روزمره رو بدون اینکه مدام آخ و ناله کنه، انجام بده.
وقتی حرف از آمادگی جسمانی میشه، خیلیها سریع یاد وزنههای سنگین و دویدنهای ماراتنی میفتن. اما داستان دو تا بخش داره. درست مثل ساختن یه خونه، اول باید فونداسیون رو محکم بسازیم، بعد بریم سراغ تزئینات و دکوراسیون خوشگلش.
۱. آمادگی جسمانی برای «زندگی کردن» (فونداسیون):
اینها همون چیزایی هستن که برای سالم بودن و انجام کارهای روزمره لازم داریم. بدون اینها، ساختمون بدنمون لرزونه:
موتور بدنمون (استقامت قلبی-عروقی): قلب و ریههای ما مثل موتور ماشینن. هرچقدر این موتور قویتر باشه، میتونه اکسیژن و انرژی رو بهتر به همهجا برسونه و ما دیرتر خسته میشیم. همون چیزی که باعث میشه موقع بالا رفتن از پلهها، لبخند بزنیم نه اینکه دنبال اکسیژن بگردیم.
زور بازو (قدرت و استقامت عضلانی): اینکه بتونیم خریدهامون رو راحت تا خونه بیاریم یا بچهمون رو بغل کنیم، به همین بستگی داره. عضلات قوی، ستونهای بدن ما هستن.
لولاهای نرم (انعطافپذیری): تا حالا شده بخواین خم بشین بند کفشتون رو ببندین و حس کنین بدنتون مثل یه تیکه چوب خشک شده؟ انعطافپذیری یعنی مفاصل ما راحت و نرم حرکت کنن.
ترکیب ماشین (ترکیب بدنی): بدن ما از چربی و عضله تشکیل شده. یه تعادل سالم بین این دوتا، یعنی ماشین بدنمون بهینهتر کار میکنه و بار اضافی حمل نمیکنه.
۲. آمادگی جسمانی برای «درخشیدن» (دکوراسیون):
وقتی فونداسیون محکمه، میتونیم یه سری قابلیتهای خفن هم بهش اضافه کنیم که بیشتر توی ورزش و مهارتهای خاص به کار میان:
سرعت: مثل یه دوندهی صد متر، سریع از یه نقطه به نقطه دیگه رفتن.
چابکی: توانایی تغییر مسیر ناگهانی بدون اینکه تعادلمون به هم بخوره.
توان: مثل یه پرش بلند، آزاد کردن کلی انرژی در یک لحظه.
تعادل و هماهنگی: راه رفتن روی یه جدول باریک یا انجام حرکات دقیق و ظریف.
شاید بگیم «من که نمیخوام قهرمان المپیک بشم». مسئله دقیقاً همینه! این فاکتورها برای قهرمانی نیستن، برای کیفیت زندگی هستن. برای اینکه بتونیم با نوهمون بازی کنیم، با دوستامون بریم کوه، مسافرت بریم و از بدنمون لذت ببریم، نه اینکه مدام نگران دردها و ناتوانیهاش باشیم. این یعنی آزادی.
البته ژنتیک، تغذیه و استراحت هم نقش مهمی دارن، اما کلید اصلی دست خودمونه: حرکت کردن.
میدونم، شروع کردن همیشه سختترین قسمته. ذهن ما پر میشه از «وقت ندارم»، «خستهام»، «از فردا». اما مثل همون وبلاگنویسی که گفتم، وقتی شروع یه کار سخت باشه، احتمالاً هیچوقت انجامش نمیدیم. پس باید سادهاش کنیم:
با خودتون روراست باشید: لازم نیست همون اول برای ماراتن ثبتنام کنید. شاید شروع شما فقط ۱۰ دقیقه پیادهروی در روز باشه. همین هم عالیه!
چیزی رو پیدا کنید که ازش لذت میبرید: از باشگاه بدتون میاد؟ خب نرید! شاید رقص، شنا، دوچرخهسواری یا حتی باغبونی برای شما بهتر جواب بده. کاری رو پیدا کنید که براتون عذاب نباشه.
کمالگرایی رو بذارید کنار: یه روز نتونستید ورزش کنید؟ فدای سرتون. دنیا به آخر نرسیده. فردا دوباره تلاش کنید. مهم استمراره، نه بینقص بودن.
به نظرم آمادگی جسمانی یه مسابقه با دیگران نیست، یه گفتگوی دوستانه با بدن خودمونه. یه جورایی داریم بهش میگیم: «رفیق، من حواسم بهت هست، تو هم هوامو داشته باش.»
حالا شما برام بگین، داستان شما با بدنتون چیه؟ تا حالا به این فاکتورها فکر کرده بودین یا مثل من یه روزی به خودتون اومدین و دیدین از اون بچهی پرانرژی خبری نیست؟ رابطهتون با ورزش چطوره؟ جنگه یا صلح؟