بازهم بیخوابی به سرم زده و ساعت داره از ۱:۲۳ دقیقه رد میشه. به خاطر اینه که صبح دیر پا شدم. اما به هر حال الآن باز هم به نوشتن پناه آوردم. این بار اما تو ویرگول و با مقداری بازدید و بازخورد.
راستی تا حالا به حقیقت شب دقت کردید؟ شب چیز عجیبیست. حقایقی که لای پوشال های وقایع طول روز خودشان پنهان کردن میآیند بالا انگار. مثلا بزنم؟
برای یک عاشق شب زمان متفاوتی است. کنار رفتن مشغولیت قلب در فعالیت های روزانه ، برای یک عاشق فرصت بروز عشق است. حالا کاری ندارم با دلتنگی بروز کند یا مؤانست.
برای یک خداشناس شب زمان متفاوتی است انگار تمام جهت حالاتش در طول روز بسته به همین نماز و مناجات شب است و اگر شب خوبی داشت روز خوبی هم خواهد داشت.
شب البته برای آدم های عادی شاید زیاد خاص نباشد. آن ها وقتی را در موبایلشان میگذرانند و میخوابند و فردا بازهم کارهای عادیشان را تکرار خواهند کرد. بدون تغییر و تحول جدیدی. آنها شب ها هم عادی هستند.
فکر میکنم یکی از لذت بخش ترین کار ها در دل تاریکی شب تماشای آسمان پرستاره است. این کار من را یاد خدا میاندازد و تعجبم را برمیانگیزد. بعضی شبا هم میام پست میذارم ویرگول که معمولا جمعه شبا هست. از این کار لذت میبرم هرچند ساعت ۲ شده باشد.
شما چه میکنید؟