* این یادداشت در تابستان 1398 به نگارش درآمده است.
بهار امسال، زمانی که سریال Game of Thrones به پایان رسید و تمام طرفدارانش را از دل و دماغ انداخت؛ نیاز به یک اثر قوی و جذاب دیگر در سبک Adult Fantasy بسیار حس میشد؛ و من این نیاز را به بهترین شکل با غرق شدن در دنیای The Witcher رفع کردم. در تابستان ۹۸، گیمهای ویچر را بازی کردم و هم کتابهای آن را از نشر «آذرباد»، با ترجمه عالی «سینا طاوسی» خواندم.
اما ویچر دیگر چیست؟
بر طبق گفتهی آقای «آنجِی سپکوفسکی»، خالق اثر، او میخواست یکی از داستانهای قدیمی لهستانی را که دربارهی کفاشی است که اژدهایی را میکشد را عوض کند و بهنوعی واقعیترش کند. او در مصاحبهای با یوروگیمر گفت: «همش دروغه. کفاشها کفش درست میکنند، اونا هیولا نمیکشند. سربازها و شوالیهها؟ بیشترشون احمقاند. کشیکهاهم که فقط دنبال پول هستند. پس کی هیولا میکشه؟ آدمای حرفهای. تو از کفاشها که کمک نمیگیری، از یه فرد حرفهای کمک میگیری. خب منم اون فرد حرفهای رو ساختم.» داستان ویچر درباره همین آدمهای حرفهایست. ویچرها افرادی هستند که از کودکی تعلیم میبینند تا به شکارچیهای حرفهای هیولا تبدیل بشوند و از انسانها در برابر خطرات جهان محافظت کنند. ویچرها در بچگی مورد آزمایشهایی «Trial of Grasses» قرار میگیرند که تعداد بسیار کمی از آنها زنده بیرون میآیند و به جهشیافتههایی با قدرتهایی فراتر از انسانهای عادی تبدیل میشوند. سپس مهارتهای جنگاوری و کار با جادو را یاد میگیرند و اگر از این آموزشهای خطرناک هم به سلامت عبور کنند، در نهایت به ویچر تبدیل میشوند.
داستان ما درباره ویچری است به نام گرالت اهل ریویا «Gerlat of Rivia»، معروف به گرگ سپید؛ بهترین ویچری که دنیا به خودش دیده است.
ویچر، هشت کتاب است. دو کتاب اول، مجموعه داستان های کوتاهی از ماجراجوییها و شکارهای گرالت است و شخصیتها و دنیای داستان را به خواننده معرفی میکند؛ و شش کتاب بعدی داستان اصلی ویچر سپیدموی ماست؛ بزرگترین ماجراجویی گرالت که توسط خود او آغاز میشود و به وسیله قانون شگفتی «The Law of Surprise»، فرزند به دنیا نیامده زوجی را به فرزندخواندگی قبول میکند و سرنوشت خود را به سرنوشت او گره میزند. هشت کتاب، سرشار از داستانها و ماجراجوییهای جذاب، پیچیده و غافلگیرکنندهِ تلخ و شیرین، طنز و جدی، با دهها شخصیت به یادماندنی؛ و این داستانها تنها به شکار هیولا و مسائل اینچنینی خلاصه نمیشوند؛ سیاست، نزاع پادشاهان، حسادتها، خیانتها، انتقامجوییها و روابط عاشقانه پیچیده نیز به شکل گسترده و مفصل در داستان وجود دارد.
«سپکوفسکی» رمانش را با نگاهی انتقادآمیز نوشته و در آن طنز تلخی جریان دارد. دنیایی که او خلق کرده خاکستری است؛ مانند قهرمان آن. گرالت یک قهرمان کلاسیک نیست؛ گاهی او کاملا ضدقهرمان است. گرالت همیشه سعی میکند همه چیز را ساده حل کند؛ اما دنیایی که او را احاطه کرده اصلا ساده نیست. ویچرها از دو شمشیر استفاده میکنند؛ شمشیر نقرهای برای کشتن هیولاها و شمشیر فولادی برای کشتن انسانها؛ اما گرالت در ماجراجوییهایش با انسانهایی مواجه میشود که روی هیولاها را هم سیاه میکنند. گرالت در جایی به طعنه به کسی میگوید: «فکر میکردی شمشیر نقره برای هیولاها و فولاد برای انسانهاست؟ خب، اشتباه فکر میکردی، جفتش برای هیولاهاست!»
دلیری و بیباکی، دید ساده به مسائل، احساسات عاشقانه و زبان نیشدار گرالت او را به یکی از عمیقترین و فراموشنشدنیترین شخصیتهایی که تا به حال در رمانها خواندهام، تبدیل کرده. دهها شخصیت جذاب و منحصربهفرد دیگر در داستان ویچر هستند که سخن گفتن از آنها در این مقال نگنجد.
اما بازی The Witcher 3: Wild Hunt، ساخته استودیوی لهستانی CD Project Redکه پس از چهار سال تولید، در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و صنعت گیم را تکان داد و بیش از ۸۰۰ عنوان جایزه و مقام معتبر از سایتها و جشنوارههای گوناگون در سراسر جهان به دست آورد و به عنوان بهترین بازی سال انتخاب شد.
توجه سازندگان بازی به کتابها بینظیر است. آنها خط به خط کتاب را دقیق بررسی کرده و از آنها در بازی بهره بردهاند که نمونه بارزش، مینی گیم بسیار بامزه، مفرح و البته سختِ گوئِنت «Gwent» است که تنها از یک بازی کارتی که در چند خط در کتاب پنجم ویچر، غسل آتش توصیف شده، الهام گرفته شده است.
داستان، بزرگترین نقطه قوت بازی است. خط داستانی اصلی بازی بسیار جذاب است و چند خط داستان فرعی پیچیده نیز به آن اتصال دارد که تمام کردن تمام آنها زمان قابل توجهی میطلبد؛ زمانی که البته تکتک لحظات آن با لذت سپری میشود. ویچر یک بازی سبک نقش آفرینی «Role Playing Game» است و شما در طول بازی دست به انتخابهای بسیاری میزنید و تصمیمهای دشوار زیادی اتخاذ میکنید.
و بازی این بر انتخابهای شما بسیار سختگیر است و هر تصمیم شما نتایج و عواقب متفاوتی در پی دارد. تصمیمهایی که جان یک یا چند نفر تا حتی چند صد نفر به آنها بسته است؛ تصمیمهایی که برای شما دشمن یا دوست به وجود خواهد آورد؛ از چانه زدن بر سر قیمت شکار یک هیولا گرفته تا کشتن و نکشتن یک انسان یا هیولا، ترور پادشاه یک کشور و شروع جنگ داخلی و نیز انتخاب معشوقهتان؛ تمام این تصمیمها و انتخابها با شماست. که ارزش تکرار بازی و انتخاب تصمیمهای متفاوت را چند برابر میکند.
در کنار اینها، قراردادهای ویچری و ماموریتهای شکار گنج بیشماری در بازی وجود دارند که هر کدام داستان متفاوت خود را دارند و جزئیات و چینش وقایع در آنها بسیار بالاست. گرافیک بازی در نوع خودش شاهکار است؛ محیط بسیار وسیع و بسیار پویا و زنده است، رنگپردازیهای متنوع هر منطقه، معماری ساختمانها و شهرها، چرخه شب و روز، بارش برف و باران و وزش باد و... همه زیباییهای بازی را ده چندان میکند. لباس و چهره شخصیتها و زرهها و اسلحهها نیز همه به بهترین شکل طراحی شده اند.
گیمپلی بازی بسیار متنوع است و مبارزات عالی طراحی شدهاند، و گفتن بیشتر از آنها در اینجا ممکن نیست.
صداپیشگی شخصیتها فوقالعاده عالیست و هیچ ایرادی به آن نمیتوان گرفت. موسیقی! موسیقی بازی شاهکار دیگر آن است. آهنگهای آرامی که در جنگلها به گوش میرسد، موسیقی شورانگیزی که هنگامی که در بازار شهر قدم میزنید و موسیقی هیجانانگیزی که در نبردها، آدرنالین بدنتان را بالا میبرد؛ بینظیر است.
شخصیتها و داستان به یاد ماندنی، تاثیر عمیق انتخابها در روند بازی، تم خاکستری حاکم بر کل بازی و طنز سیاه و شوخیهای تلخ فراموشنشدنی بازی... همه دست به دست هم دادهاند تا بهترین تجربه ممکن یک بازی کامپیوتری خلق شود. ویچر بازیای است که پس از اتمام آن، احساس خلاء شدیدی در خودم احساس کردم؛ خلائی که فکر نکنم به این زودیها پر شود.
ویچر را بخوانید، بازی کنید، ببینید و در دنیای آن غرق شوید. از دنیای خودمان، بهتر و جذابتر است.