محققان زیادی در سالهای اخیر تلاش کردهاند راز «رضایت شغلی» انسانها در سازمان را بیابند. پژوهشهای متعدد کمی و کیفی با هدف شناسایی «چرایی» و «چگونگی» ایجاد انگیزه در کارکنان سازمان و نیز ارتقای رضایت شغلی آنان انجام شده و همچنان میشود و البته نتایجی جالب توجه - و حتی گاه، متناقض- نیز حاصل شده است.
«پرداختهای مالی انگیزشی»، «همکاران مناسب»، «رفتارهای مدیر»، «با معنا بودن شغل»، «سازگاری فرد با اهداف و ماموریت سازمان»، «فرهنگ سازمان» و چندین و چند عامل دیگر، بر شمرده شده و کارکنان واحد منابع انسانی سازمانها همواره تلاش میکنند تا با درسآموزی از این نتایج، در ارتقای «انگیزه» و «رضایت شغلی» سرمایههای انسانی سازمان خویش، اثرگذار باشند.
شاید اگر کسی در این پارادایم «کاملا وارداتی» زندگی کند، با مشاهدهی این قطعه فیلم سه دقیقهای که شرح حال مختصری از زندگی کاری «شکوه نمکفروش» است، انگشت حیرت به دهان بگذارد و در عجب بماند که این زن تنها، چگونه با اشتغال به کاری چنین طاقتفرسا و سخت، توانسته ۱۴ فرزند خود را بزرگ کند و به واقع «به شغلش عشق بورزد».
زنی که ۴۰ سال است از صبح تا غروب در حاشیهی جادهای به کشت نمک مشغول است، «رزق حلال» کسب میکند، و در پاسخ به این سوال که «کارت را چقدر دوست داری؟» میگوید: «خیلی! خیلی والله! اصلا کیف میبرم از این کار؛ واقعا کیف میبرم!»
به نظرم اینطور زندگی کردن اگرچه سخت و طاقتفرساست و شاید از دید ما، چندان «موفقیتآمیز» هم نباشد اما «صفا» و «صمیمیت» و «موفقیت» و «رضایت» خاص خودش را دارد! نظر شما چیست؟!