تهمتن
تهمتن
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

راز جهان

تمایلات
تمایلات


وسوسه... اغوا... هوس یا تمنا. هر چیزی می‌تونیم اسمش رو بذاریم. بیاین با هم یه مدل‌سازی از دنیا ارائه بدیم. شاید یکی منتظر همین دیدگاه باشه.

اقتصاد آزاد

اگر اهل سریال دیدن باشید، به احتمال زیاد house of cards رو دیدید یا تصویری ازش توی ذهن دارید. اگر هم اینطور نیست، با هم این دیالوگ رو مرور می‌کنیم:

“Money is the Mc-mansion in Sarasota that starts falling apart after 10 years. Power is the old stone building that stands for centuries. I cannot respect someone who doesn’t see the difference.”

پول مثل یه قصر مجلل و پوشالی می‌مونه که بعد از ده سال فرو می‌ریزه. قدرت اما یه ساختمون سنگیه که قرن‌ها سر جاش می‌مونه! و من نمی‌تونم به کسی که تفاوت این دو تا رو نمی‌بینه احترام بذارم!

تصوری که همه از اقتصاد آزاد دارند چیزی شبیه به این نقل قوله. اقتصاد آزاد که همه‌ی تصویر ما از جهان رو ساخته--از تجربیات فیزیکی زندگیمون تا نماد‌های روابط انسانیمون--معمولا برای همه در این تعریف ساده خلاصه شده. عرضه و تقاضا! چیز‌ها تولید نمی‌شوند مگر اینکه تقاضایی براشون وجود داشته باشه. و زمانی که تقاضا هست، برای رفع اون تقاضا چیز‌هایی تولید خواهند شد. انگار تولید و تقاضا دو روی یک سکه هستند و هر کدام برای وجود دیگری لازم و ضروری!

اما واقعیت بازار آزاد، درست مثل طبیعت بی‌رحم اطرافمون، چیز دیگریست. تولید هیچ نقشی در این وسط ایفا نمی‌کند مگر یک چیز. تولیدِ خودِ تقاضا. اما حالا با کمی اغماض به کسانی هم که تفاوت این دو رو نمی‌دونند احترام می‌ذاریم.
این جمله‌ی کلیشه‌ای اما مهم در علم رو بار‌ها شنیدیم: «صورت مسئله مهم‌تر از جوابه». این واقعیت، علم رو تا این لحظه به جلو برده. سوال‌ها مطرح می‌شوند. به ذهن‌ها جهت و انگیزه می‌دهند. یک هفته، یک ماه، یک سال یا یک قرن یا یک هزاره بعد‌تر پاسخ خواهد آمد. ولی چیزی که در این میان مهم‌تر است، فعالیتی‌ست که از همان سوال در جامعه‌ی علمی شکل می‌گیرد. بازار آزاد هم درست همینطور. تقاضا که باشه، تولید انجام می‌شه. تقاضا رو شکل بدیم. تقاضا رو کنترل کنیم. تقاضا رو ارضا کنیم. و البته تقاضا رو گشنه نگه داریم.

بازار سرمایه؛ بازار احساسات

بدن انسان طوری تکامل پیدا کرده که برای تقاضا‌های اصلی بجنگه. تقاضا‌های اصلی برای انسان چیه؟ غذا، خواب، سلامت و بقا. تقاضای اصلی برای انسان‌ها (جمعی از انسان) چیه؟ ارتباط، آرامش و توجه.

دسته‌ی اول به طور فیزیکی برای ما اساسی هستند و دسته‌ی دوم به طور قرار‌دادی. اما نبود هر کدوم ما رو به جنگ بیشتر فرا‌می‌خونه. بجنگ و بدست بیار. جنگ سلاح و مشت و لگد نیست. جنگ همه یا هیچه. همه یا هیچ رو می‌شه با شمشیر و تفنگ به دست اورد، می‌شه با کرشمه و غمزه. با نیاز. با خواست. با التماس.

فکر کنید جایی نشستید و سر شما دعوا و جنگ بالا می‌گیره. درست مثل نرون در جایگاه ویژه‌ی کلزیوم. برای شصت مبارک شما، دیگران در میدان همدیگر رو تیکه و پاره می‌کنند. آدم خوشش میاد. توی دلش قند آب می‌شه که سرش دعوا به راه افتاده.
آن پایین روی خاک و خل‌ها به سرمایه‌ی شما «نیاز» دارند. پس سرش با هم می‌جنگند.
از لحظه‌ی تولد تا مرگ، جور کردن تمام سرمایه‌هایی که براش بر سر شما بجنگند هزینه‌بر است. به جز یکی. مجانی مجانی می‌تونی همه را به جان هم بیاندازید. توجه! کسی تقاضا می‌کنه و تو می‌تونی خرج کنی یا نه. و تو خرج نمی‌کنی. و تو بد خرج می‌کنی. و جنگ راه می‌اندازی. و کشته مرده می‌پروری.

عادت کن تا برده‌ی من باشی

عادت
عادت

گوشی‌های موبایل رو نگاه کنید. چند آیکون از اسطوره‌ها موفقیت. فیس‌بوک. توییتر. اینستاگرام. تلگرام. اسنپ چت. ما روز‌ها عادت داریم که اونا رو چک کنیم. هیچ کدوم از اپ‌هایی که عادت نداریم و مناسبتی به اونا سر می‌زنیم برای ما تبدیل به اسطوره‌های موفقیت نشدند! از اون دسته از نیاز‌های اصلی فیزیکی ما به طور باور‌نکردنی ریشه در عادت ما دارند. ما برای عادت‌هامون می‌جنگیم. برای هر روز غذا خوردن. برای هر‌شب جایی خوابیدن. برای سکس کردن و بقا.

اگر قراره سر شما جنگ بشه؛ و قلقلک می‌روید تا تبدیل به وسوسه‌های روزانه‌ی دیگران شوید، وارد عادت دیگران شوید. عادتشان شوید و تقاضا برایتان را بالا ببرید. همان دم که عادت کردند. گوشه‌ی چشمی خواستند یا التفاتی دیگر بازار شما شکل گرفته. حالا دریغ کنید. کرشمه می‌کنند. دریغ کنید. التماس می‌کنند. دریغ کنید. می‌جنگند. عادت کردند. برای چیزی که انتها ندارد و کمبودی نیست، عادتشان دادید و بازار ساختید. حالا به هر شکل و هر وقت که خواستید، عرضه کنید!

جامعه‌شناسیبازار آزادفلسفهرابطهمحبت
حتی اگه همه چی بد باشه که هست، اینکه بدونی اتفاقا چه‌طور اینقد بد رفم می‌خورن هم حالتو بهتر می‌کنه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید