ویرگول
ورودثبت نام
tariky
tariky
خواندن ۱ دقیقه·۱۱ روز پیش

دلنوشته های بی قاعده (جدید)

سلام

خوبید؟

بعد مدت ها با چند تا شعر برگشتم

امیدوارم خوشتون بیاد



من آن شمع نگون بختم که در تاریکی صحرا

گمان میکرد روشن می کند تاریکی شب را



شب همه شب به یاد تو مست به خواب می‌روم

از عطش عشق تو ، من تشنه به خواب می‌روم

عیب نکن دگر مرا ، به جرم خفتنم تو یار

که من به میل دیدنت به خواب ، خواب می‌روم



طاقت آن ندارد این قلب شکسته و نحیف

تا نگهی دگر کند به آن دو چشم دلفریب

گو تو به من تا چه کنم ، ز دست زیبایی او

اگر دلم را نبرد او به کرشمه و فریب

نه طاقتم به آن رسد تا که دلم دهم به او

نه کس به غیر از خود او بود برای دل طبیب


شعردلنوشتهبی قاعده
حرکت به سمت روشنایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید