به خودت بیا جانم!
به نظرم این دنیا آنقدر بزرگ است برای هرکدام از ما که میتوانیم سهم خودمان را درونش ایفا کنیم و به موفقیت نائل گردیم فقط ایکاش باورش آنقدر برایمان مشکل نبود و ما را تا این حد دچار منفیبافی نمیکرد.
درست است که شرایط تا حد زجر آوری ممکن است مطلوب نباشد. اما در هیچ برهه از زمان و تاریخ مردمان راضی به شرایطی که درونش قرار داشتهاند نبودهاند و همیشه جایی از کار برایشان میلنگیده. این را میتوانید در کشورهای دموکراتیک غربی هم مشاهده کنید. دموکراسی که دنبالش هستیم نیز مرتفعکننده خواستههای ما نخواهد بود تا وقتی که ما بهدرستی درکی از زمان حال و بودنمان در لحظه اکنون و اینجا نداشته باشیم. این که آگاهانه شرایط حالمان را بپذیریم وضع زندگی که اکنون درونش قرار داریم لباسهایی که تنمان است کفشی که پایمان است از انگشتری که برای دستمان زیادی تنگ یا گشاد است رد ساعت مچی روی دستمان و عرقهای زیرش یا پایی که در کفش است و تحتفشار است وقتی تمام اینها را درک کردیم آن موقع میفهمیم در اکنون و اینجا در حال زیستنی هستیم که لیاقتش را داریم.
این که باد ملایمی به صورتت برخورد میکند، تلالو نور خورشید از لابهلای درختان یک خیابان قدیمی که مثل آبشار روی زمین میریزد، صدای آب توی جوی که از کجا میآید را نمیدانیم.
به همه اینها دقت داشتن یعنی زیستن در لحظه حال و اکنون و اینجا.
اینکه هر روز صبح که با خودت از خواب بلند میشوی هنوز همان افکار پوسیده و مخدوش و ناراحتکننده روزهای قبل را به همراه داشته باشی کمکی نمیکند که حالت بهتر شود. کمکی نمیکند که روزت را باانگیزه بهتری شروع کنی. کمکت نمیکند تا از تلاشهایی که برای این زندگی کوتاهت میکنی لذتبخش و روحانگیز باشد ولو کاری ساده یا طاقتفرسا.
ما آدمها نیاز داریم برای بقایمان با انگیزه و امید بمانیم. ما نیاز داریم حرکت کنیم و تکاپو داشته باشیم. ما نیاز داریم در راستای تحقق خواستههایمان تلاش کنیم، اما آیا با این حجم از بیاهمیتی به روح و روانمان با این حجم از تنشها و اخبار بد میتوانیم؟
شاید باید این ویرانه را در ابتدا از درون ساخت و بازسازی کرد. به قول استادی که میگفت اگر میخواهی دنیایت را تغییر دهی از درونت تغییر را آغاز کن.
یکعمر با درونت در جنگ بودی، یکعمر تفکراتی را نشخوار کردی که لایق و درخورت نبودهاند و چیزی به دست نیاوردی! حالا کمی رویهات را تغییر بده تا دنیای پیرامونت برایت معجزه کنند.
این را تا با گوشت و پوستواستخوان نخواهی نمیشود جانم.
من نمیگویم مثبتاندیش بیفایده باش. نمیخواهم از محتویات مجلات زرد موفقیت برایت بگویم. نه هرگز نخواهم اینگونه گفت.
من فقط به تو میگویم عمرت کوتاه است! باور کنی یا نکنی معلوم نیست تا هفتاد سال دیگر در این دنیا باشی یا نه و قطعاً برای هدفی آفریده شدهای که قرار است رسالتی به گردن داشته باشد هرچند کوتاه. پس با خودت مهربانتر باش. به روح و روانت توجه کن و آن را در معرض اینهمه اخبار بدی که قرار است در برابرشان منفعلانه رفتار کنی قرار نده.
اگر میتوانی کاری کنی بیسروصدا برخیز و دینت را ادا کن وگرنه بمان آرام و فعالانه دنبال چاره باش و از شرایطت تحت هر شرایطی شکرگزار خداوند منان باش.
دوست من دنیا جای قشنگی برای زیستن نیست اما ارزش زیستن را دارد. توجهت را به خودت از دست مده. خود را در هر شرایطی آرام و رها کن و مگذار هر کنشی منجر به واکنشی از سوی تو شود. اینها همه با تمرین است که محیا میشود
آرامآرام تمرین کن در لحظه زندگیکردن را ...
تمرین جعبه نمیتوانم
یک جعبه مقوایی کوچک بردار
روی آن جعبه بنویس نمیتوانم هایم
بعد روی تکه کاغذهایی آن نمیتوانمهایت را بنویس و درون جعبه بینداز
مثلاً: نمیتوانم زبان انگلیسی یاد بگیرم
نمیتوانم آرام باشم
نمیتوانم فحش ندهم
و......
بعد به جایی برو و آن را دفن کن یا بسوزان
تأثیر معجزه آسایش را خواهی دید زمانی که هر بار نمیتوانمها به سراغت میآیند یادت میآید که مراسم تشییعجنازهای برایش گرفتهای و آن نمیتوانم برای همیشه مرده است.
بیا با یک گل کوچک دنیا را بهار کنیم
دنیا همین گلهای کوچک است که ما میکاریم.