سخت تر از امروز نبود اما خوب گذشت. کنت خریدم. ببخشید پراکنده مینویسم ولی این روزها ذهن آرامی ندارم.آنچه پیداست این است که من دیگر مثل سابق نیستم.بین نه تا ده ساعت پیادهروی میکنم که شبها آسوده بخوابم ولی میبینی که هنوز بیدارم. البته این شب باید اتودهای پایانی را هم اجرا میکردم چندان بیتاثیر نیست اما...بگذریم،از تو چه خبر جان من؟