سلام از آخرین باری که اینجا چیزی نوشتم دوماه گذشته و وقتی به آن روزها فکر میکنم میبینم دغدغهای از آن روزها دیگر در ذهنم نیست. حتی غم آن روزها…
04 سخت تر از امروز نبود اما خوب گذشت. کنت خریدم. ببخشید پراکنده مینویسم ولی این روزها ذهن آرامی ندارم.آنچه پیداست این است که من دیگر مثل سابق…
03 سلام،امشب برای نوشتن رو به راه نیستم. فاطمه سرش به کنج تختم برخورد شدیدی داشته و خودم هم انگار همینطور. امشب دلم بستنی میخواست ولی خب کسی…
00 سلام یحیای من!امشب آن قدر غمگینم که پناه بردهام به نوشتن و خواندن. چند روز پیش وقتی بعد از پایان پروژه رفتیم قدم بزنیم،شهریار گفت راستی تو…